در اینجا بهترین و زیباترین اشعار ولادت حضرت علی اصغر کوتاه و بلند را برای شما کاربران محترم جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مرود توجه شما عزیزان قرار گیرد …

اشعار ولادت حضرت علی اصغر | بهترین اشعار کوتاه و بلند تولد حضرت علی اصغر

اشعار ولادت حضرت علی اصغر

تو را من مى‏شناسم بى قرینى

سوار کوچک نیزه نشینى

میان آیه‏هاى سوره فجر

تو هم کوتاه و هم کوچکترینى

بگوید با زبان سرخ خونت

تو هم دلواپس فرداى دینى

به چشمان زمینى، آفتابى

به چشم آسمان، ماه زمینى

دلم را بین دست تو سپردم

تو هم مانند جدّ خود امینى

بسوزان، آب کن، از نو بریزم

یقین دارم تو هم مى‏آفرینى

▬❉❉✶❉❉▬

گلویت را شبى ترسیم کردم

و جاى تیر را ترمیم کردم

کشیدم لحظه خندیدنت را

محبت را به خود تفهیم کردم

زمان خفتن و بیدارى‏ام را

به وقت چشم تو تنظیم کردم

گرفته جرعه‏اى از چشم مستت

میان تشنگان تقسیم کردم

نشستم پاى درس حنجر تو

سپس بر اهل دل تعلیم کردم

همه آنچه ندارم را در آن شب

به پیش پاى تو تقدیم کردم

▬❉❉✶❉❉▬

 

امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین

شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین

هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی

هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین

غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور

زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین

جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب

دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین

یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد

خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین

خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش

ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین

پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش

یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین

گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح

نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین

هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است

احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین

در رگ و شریان او جاری بود خون خدا

از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین

عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش

از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین

تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب

مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین

این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست

خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین

شاهد فردای عاشورا بود در دامنش

یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین

عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا

بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین

موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان

طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین

با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است

یاور نوآوری را در بغل دارد حسین

تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست

بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین

آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند

کارساز دیگری را در بغل دارد حسین

ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه

که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین

▬❉❉✶❉❉▬

چشم یعقوب مسیل نیل است

کودکی در بغل راحیل است

می توان خواند ز پیشانی طفل

چون مسیحا نفس انجیل است

آیه ها می چکد از لعل لبش

گریه اش لحن خوش ترتیل است

بال فطرس شده گهواره ی او

سایه بانش پر جبرائیل است

علوی زاده ای از نسل خلیل

این پسر کنیه اش اسماعیل است

خنده اش روح غزل های بهار

خنده اش شعر پر از تمثیل است

عرشیان سر خوش آهنگ و طرب

تار و دف در کف اسرافیل است

ریسه آویخته از عرش به فرش

این هنرمندی میکائیل است

مات و مبهوت ملائک دیدند

خنده ای بر لب عزرائیل است

رونقی داده به بازار شعف

حجره ی غصه و غم تعطیل است

صدقه می دهد امشب  آقا

دست هر حور و ملک زنبیل است

چه صف طول و درازی دارند!

آخرین کس ته صف هابیل است

هاتفی  گفت به ارباب بهشت

پسرت مایه ی فخر ایل است

وقت کوچ است، برو قافله دار

نفرات سفرت تکمیل است

▬❉❉✶❉❉▬

کسی که از دو لبش کوثر آب مینوشید

کسیکه باده به نامش شراب مینوشید

کسیکه از قدمش سلسبیل سیراب است

کسیکه از دم قدسیش ، نیل سیراب است

همان کسیکه چکید آبشار از مشتش

همانکه داد به دریا حیات انگشتش

کسیکه صاحب آب است جده اش زهرا

کسیکه تشنه لبخند او بود سقا

کسیکه از غم او کائنات لبریز است

همانکه از کرم او فرات لبریز است

به آه تشنکی اش هیچ کس جواب نداد

کسی به حنجر خشکش دو قطره آب نداد

عطش گرفت لبش را که گفته شیر مکید؟

به جای شیر در آنجا سه جرعه تیر مکید

وحوش و طیر بیابان ، درنده ها سیراب

عزیز فاطمه لب تشنه ، اسبها سیراب

چه کرد آب؟ لب کوفیان خنک میشد

کبود شد لب اصغر ، سنان خنک میشد

بس است حرمله دنبال آب پرسه نزن

کمان بدست تو پیش رباب پرسه نزن

بس است حرمله قلب رباب می لرزد

بگو که این سر کوچک چقدر میارزد؟

صدای حرمله آتش به عمق جان می زد

عروس فاطمه را با ته کمان می زد

▬❉❉✶❉❉▬

تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده

لطف دستان تو را باب مداوا کرده

نفس حضرت عیسای مسیحا دم را

در دم کالبد کوچک تو جا کرده

هر کجا حرف شفا هست در این آبادی

پر قنداقه ی تو کار خودش را کرده

ظرف شش ماه ، تو چه با برکت دل بردی

ویژگی ای که فقط عمر تو پیدا کرده

روی دستان رباب آیۀ تو نازل شد

علیِ اکبر ، اگر روزی لیلا کرده

اشک درباره ی تو ، عرش نشینم کرده

این همان کرب و بلاییست که امضا کرده

پر پرواز تو آنقدر تو را بالا برد

مادرت را به سرت غرق تماشا کرده

مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود ؟

تیر در پاسخ یک معصیت ناکرده

▬❉❉✶❉❉▬

در واژگان شعر من طفلی بخواب است

گویی که او دردانه ی ناز رباب است

لالا بخواب آرام ای زیبای بابا

حالا که بابایت به لبخندی مجاب است

شاعر به لبخندش  شدم وقتی که خوابید

شاعر نه ؛ بیتابی که خود در پیچ وتاب است

اشکی میان واژه های شعر خندید

یعنی که خون او به فردایی حساب است

لبخند تو ؛ آری تمام جرمت این بود

تیری به لبخندت ببین حالا جواب است

گل غنچه ؛ای غلتان خون در اوج معنی

یعنی که اینجا نقطه اوج کتاب است

▬❉❉✶❉❉▬

اصغر ای دردانه ی ارباب عشق

اختری در دامن مهتاب عشق

ای گلِ خورشید رنگ فاطمه

هستی بابا، قشنگ فاطمه

ای رخت آیینه ی حیدر نما

حیدر شش ماهه ی کرب و بلا

تو بزرگی گر به ظاهر کوچکی

در میان خوب رویان هم تکی

دست های کوچکت مشکل گشاست

چشم های خسته ات دارالشفا ست

بند قنداقت بُوَد حبل المتین

اشک چشمت زمزم اهل یقین

▬❉❉✶❉❉▬

روز میلاد اصغر است امروز

که از او شاد مادر است امروز

روشنی بخش شام تار حسین

اصغر ماه منظر است امروز

بانگ شادی بلند همچو رباب

از ربابی که مادر است امروز

غنچه ای کرده گل که در گلزار

گل باغ پیمبر است امروز

در بهشت از تولد او شاد

ساقی حوض کوثر است امروز

صحنِ گلزارِ دین مصفّا تر

زین گل تازه و تر است امروز

از ملائک بلند با شادی

بانگ الله اکبر است امروز

بهر دردانه ی حسین به پا

جشن شادی سراسر است امروز

نام اصغر ز بس که شیرین است

همچو قند مکرر است امروز

آن چنان کرده غنچه ی او گل

که گلشن روح پرور است امروز

گل باغ محمدی بشکفت

کز قدّر مقدّر است امروز

میتوان گفت در سراسر ارض

این عَرَض نیست جوهر است امروز

آفتابی عیان شده که به دهر

نور او سایه گستر است امروز

عطر این غنچه، غیر آن گل هاست

که بدین سان معطّر است امروز

اوست باب الحوائج همگی

تو مپندار اصغر است امروز

کُلَه افکن بر آسمان چون باز

درِ الطاف داور است امروز

گر روی در زیارتش حداد

بهر تو حج اکبر است امروز است امروز

▬❉❉✶❉❉▬

دمیده نور تو از مشرقِ دل

به جان ها گشته ای خورشیدِ کامل

به چشمان پدر نورِ دو عینی

علی جان روح و ریحان حسینی

اگر چه نام تو گردیده اصغر

بزرگی در دو عالم همچو اکبر

ز دامان رباب آیی، خوش آیی

به چشم مادرت رخ می نمایی

صدف قنداقه ی ناز و سپیدت

تو مروارید و دل ها بر خریدت

بیا ای یوسف مستان به بازار

که دارد هر دلی با نام تو کار

به قلبم قبله باشد روی ماهت

بود چون کعبه چشمان سیاهت

تو بابا حاجت شش ماهه هستی

تو ره بگشودی  و بیراهه بستی

اگرچه کودکی در عشق پیری

به هر میخانه ساقی و امیری

▬❉❉✶❉❉▬

ای غنچه ی نیلوفری، در آسمان ها اختری

با چشم مشکینت بدان، از جانِ ما دل می بری

ای کودک پر رمز و راز، رو سوی تو دارم نماز

باب الحوائج هستی و، بر درگهت آرم نیاز

شد قبله ی جان سوی تو، گل ها اسیر بوی تو

باب نیاز هر دلی، عالم گدای کوی تو

در شادی ِمیلاد تو، مولا نمودم یادِ تو

تا که رسد بر سائلت، با یک نظر امداد تو

اشک دو چشمانت مرا، چون جرعه ی ناب ولا

ای ساقی شش ماهه ام، بر درب میخانه بیا

▬❉❉✶❉❉▬

 

ای آن که دل از بابا، بردی به تماشایی

با نام تو در دل ها، گردیده چه غوغایی

اسم تو شفا باشد، مِهر تو ولا باشد

هم چون تو کجا باشد، در گنبد مینایی

جام می نابی تو، در عشق کتابی تو

بر دل چو بتابی تو، خورشید دلِ مایی

ای عشق عجین ما، ای مذهب و دین ما

بر حلقه نگین ما، تو گوهرِ والایی

دل ها همه سرمستت، جان ها همه پا بستت

چشم همه بر دستت، از بهر تمنایی

ای دار و ندارِ عشق، یاد تو بهار عشق

بی نام تو کار عشق، افتد چه به رسوایی

ای طفل رباب، اصغر! آرام ِدلِ مادر

آیا شود ای دلبر، رخ بر همه بگشایی؟

▬❉❉✶❉❉▬

جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد
وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد

ما را برای در زدن معطل نکردند
اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد

این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
نام علی که اصغر و اکبر ندارد

طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد

بین مقامات رباب این شان کافی ست
که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد

▬❉❉✶❉❉▬

هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت

اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت

انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت

تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
هستم اگر امروز مسلمان اذانت

یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صدبار نمی رفت به قربان زبانت!

از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
براین پدرت حق بده باشد نگرانت

در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند

▬❉❉✶❉❉▬

تبریک که از بحر ولایت گهر آمد

طوبای بهشت شهدا را ثمر آمد

خون شهدا را سند معتبر آمد

در مکتب ایثار، حسین دگر آمد

از بیت حسین بن علی این خبر آمد

ریحانه ی ریحانه ی خیر البشر آمد

در دامن خورشید مه تام خوش آمد

رزمنده شش ماهه ی اسلام خوش آمد

▬❉❉✶❉❉▬

رسیدی بین آغوش رقیه در شعف باشی

رسیدی تا برای بوسه ی عمه هدف باشی

علی اکبر رسید و چون عقیق دست بابا شد

ولی تو آمدی در دست او دُرِّ نجف باشی

گرفتی خو تو با بوی عبای حضرت ساقی

تو باید مثل مروارید در قلب صدف باشی

علی حق است و حق هم باعلی من خوب می دانم

که تو معیار حق هستی اگر در هر طرف باشی

▬❉❉✶❉❉▬

فضای عالم دل ها به حال آمده است

در آسمان ولایت هلال آمده است

به پاس عصمت پنجاه و هفت سال حسین

ز کردگار برایش مدال آمده است

علی اکبر اگر بُد مثال پیغمبر

حسین فاطمه را هم مثال آمده است

گلی که عطر دل انگیز فاطمه با اوست

علی جمال و محمد خصال آمده است

ز دیدنش شکفته گل، در گل عباس

ز بوسه اش دل زینب به حال آمده است

اگر جمال و جلال خدای می جویی

بیا که عین جمال و جلال آمده است

به رنگ و بوی بهشتی ز کشور گل ها

یگانه غنچه باغ کمال آمده است

الا که تشنه فیضی به وادی غم ها

بیا که چشمه آب زلال آمده است

اگر چه می شود از تیر قطع رگ هایش

از او میان قلب و خدا اتصال آمده است

▬❉❉✶❉❉▬

خوشبو ترین گل گلاب کربلا منم

شیوا ترین نوای نی نینوا منم

با خون نوشته روی گلویم کلیم عشق

باب الحوائج حرم مصطفی منم

با تیر عشق هستی خود را فروختم

بازار عشق را به تبسم بها منم

خون گلوی من به همه دردها دواست

درمان دردهای دل بی دوا منم

با دست کوچکم گره ها باز می شود

مردم علی اصغر مشکل گشا منم

نامم علی اصغر و در کشتی حسین

هم بادبان و لنگر و هم ناخدا منم

ای حرمله به بیشۀ ما بیهوده میا

چون شیر کوچک حرم لا فتی منم

آوازه شجاعت من تا به عرش رفت

خیبر گشای دیگر خیبر گشا منم

این دست های کوچک من دست حیدری است

شش ماهه ای که کشته شد بی صدا منم

▬❉❉✶❉❉▬

فاش می‌گویم که حیرانِ علی اصغرم
لحظه‌های عمر مهمانِ علی اصغرم
چون نفس در سینه‌ می‌پیچد،‌ نسیمِ عطرِ اوست
سرخوشم یارب غزل‌خوانِ علی اصغرم
اسمعیل عشق اویم، مسلخم هر مجلسش
کشته دیدار و قربانِ علی اصغرم
گر چه در دنیا به کامم هست شهد زندگی
این همه مدیونِ چشمانِ علی اصغرم
دیگران من را به نام خاک پایش خوانده‌ات
در پناه عشق و عنوانِ علی اصغرم
در شب میلاد او با نغمه‌های یا حسین
فکرِ آن لب‌های خندانِ علی اصغرم
گر که او خود تشنه‌ی کرب و بلای عاشقیست
تشنه‌ام عطشانِ بارانِ علی اصغرم

▬❉❉✶❉❉▬

شیعه‌ها لحظه‌ی گل شکفتنه، دیگه غم سر اومده
آسمون و رنگِ شادی بزنید، علی اصغر اومده
صنما پیش رخش زانو زدند، همشون به شور و شین
روی لب‌های همه گل می‌کنه، گلِ ذکرِ یا حسین
شاه عالم داره این شقایق و، تو بغل بو می‌کنه
علی اصغرِ حسین با چشمِ خود، داره جادو می‌کنه
تو جهان قند و عسل، نقل و نبات، دیگه معنا نداره
عاشقِ علیِ اصغرِ حسین، غم و غوغا نداره
بیایید تا وقت سختِ جون دادن، عاشقِ اون بمونیم
بیایید توی کلاس درسِ عشق، درسِ اصغر بخونیم
ای خدا به سینه‌ی خسته‌ی ما، امشب و صفا دادی
آخرین فدایی کربلا رو، هدیه به مولا دادی
کاشکی می‌شد همین امشب تا سحر، از قفس رها باشیم
تو خواب و بیداری، پر بزنیم، همه کربلا باشیم

▬❉❉✶❉❉▬

بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
کوچک ترین امامِ همین منبرش کنند

مثل امامزاده ی شش ماهه می شود
عمّامهی سیاه، اگر بر سرش کنند

پرواز می کنیم به سمت خدایشان
ما را اگر دخیل ضریحِ پرش کنند

حقّش نبود در وسط خطبه خوانیش
یک تیر را روانه ی آن حنجرش کنند

حالا که فیض از گل رویش نمی برند
بهتر همانکه پیش همه پرپرش کنند

یک تیر ساده هم، بخدا خوب میبُرد
امّا قرار بود از این بدترش کنند

رفت و تکان خالی گهواره را گذاشت
تا دلخوشی عاطفه ی مادرش کنند

▬❉❉✶❉❉▬

هستم همه شب یاد تو ای شه زاده

محتاج به امداد تو ای شه زاده

ای کاش که امر فرج امضا بشود

از برکت میلاد تو ای شه زاده

▬❉❉✶❉❉▬

بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات

بر آینه‌ی علی اعلی صلوات

هم مولد اصغر است و هم روز جواد

بر کرب و بلا و طوس یکجا صلوات

▬❉❉✶❉❉▬

تا نام شما روی لب ما باشد

روشن‌تر از این روز، شب ما باشد

سوگند به نامت ای علی اصغر

دم از تو زدن تاب و تب ما باشد

▬❉❉✶❉❉▬

یار آمده و نگار هم می‌آید

با آمدنش بهار هم می‌آید

احیاگر دین احمدی یعنی که

آن دلبر تک‌سوار هم می‌آید

▬❉❉✶❉❉▬

تا دیده به روى چشم مولا وا کرد

دل را به فداى غربت بابا کرد

با خنده‌ى زیباى على گونه‌ى خود

در قلب محبان على جا وا کرد

▬❉❉✶❉❉▬

هر بار سروده‌ایم درباره‌ی تو

عشاق جهان شدند آواره‌ی تو

این قلب شکسته هیچ، آقا زاده!

افلاک شده دخیل گهواره تو

▬❉❉✶❉❉▬

زینب بیا و آینه‌ی حیدری ببین

آری خدا دوباره علی آفریده است

نامش علی اصغر و در رتبه اکبر است

چشم فلک نظیر و مثالش ندیده است

▬❉❉✶❉❉▬

امشب میان باغچه‌ی سبز فاطمه

بار دگر، شکوفه‌ی سیبی دمیده است

امشب رقیه مژده به ارباب می‌دهد

بابا بخند چون علی اصغر رسیده است

 

منبع :

اشعار ولادت حضرت علی اصغر