همه انسان ها صرف نظر از فرهنگ و زبان و قومیت عاشق پدر ها و مادر هایشان هستند ، حتی کسانی که به دلایلی از دست پدر و مادر هایشان دلگیرند باز هم از ته قلب به آنها وابسته و اند . این حس عجیب و سحرانگیز بین کودک و والدین حتی در بین سایر جانداران هم دیده میشود. انگار پیوندی جادویی میان ما و پدر و مادر هایمان از بدو تولد شکل میگیرد و حتی با بالغ و مسن تر شدن از بین نمیرود. ما اینجا در دلبرانه برای شما دانش آموزان پایه های مختلف تحصیلی 10 انشا در مورد پدر در قالب های مختلف ادبی و بعضا با مقدمه و نتیجه گیری گردآوری و تدوین کرده ایم که امیدواریم دوست داشته باشید و از آنها ایده بگیرید.

10 انشا ادبی با مقدمه و نتیجه گیری درباره پدر

بسم الله الرحمن الرحیم 

۱۰ انشا ادبی زیبا در مورد پدر و احترام پدر

1- انشا در مورد پدرم

مقدمه:

به نام خالق مهربانی انشای خود را در مورد پدر ، مهربان ترین عشق بی ریای انسان آغاز میکنم .

بدنه انشا: 

راستش وقتی به خودم و پدرم فکر میکنم ، باید اعتراف کنم همه چیز شبیه فیلم های رمانتیک و پر سوز و گداز عاشقانه نیست ! ما همیشه با هم رفیق نیستیم . همیشه با لبخند و خوشی و گفت و گو کنار هم نیستیم . خیلی وقت ها با هم دعوا و بحث میکنیم . حتی گاهی وقت ها دوست دارم با پدرم قهر کنم . گاهی دلم میخواهد پدرم بیشتر من را درک کند و به نظرات و سلیقه ام احترام بگذارد.

با این وجود در مورد یک چیز کاملا مطمئن هستم . این که در سرتاسر جهان هیچ کس به اندازه پدر و مادرم من را دوست ندارند و نخواهند داشت. همه دوستی ها و روابط انسان ها بر اساس سود و زیان متقابل است ، یعنی اگر تو به کسی بدی کنی به تو بدی میکند و اگر خوبی کنی ، خوبی خواهی دید. تنها رابطه ای که از هر نوع حسابگری دور است احساسی ست که پدر و مادر به فرزند خود دارند.

آنها فرزندان خود را با همه ضعف ها ، ایراد ها ، بدی ها و کم لطفی ها از صمیم قلب دوست دارند. حتی فرزندان بیمار ، گرفتار یا پر دردسر...

من این را از خیلی از بزرگتر ها شنیده ام که بچه ها حتی وقتی بزرگ شوند ، حتی وقتی مسن شوند یا خودشان صاحب زندگی و فرزند باشند باز هم برای پدر و مادر بچه حساب میشوند. و من با این که هنوز نوجوانم این موضوع را درک میکنم.

نتیجه گیری:

من و پدرم همیشه با هم خوب نیستیم . ما با هم اختلافاتی داریم . اما من از صمیم قلبم آگاهم که در تمام دنیا هرگز کسی برای من پدر نخواهد شد. هرگز چنین تکیه گاه و پناه امنی در جهان نخواهم یافت و هرگز هیچ کس را مثل تو ، پدر عزیزم دوست نخواهم داشت.انشا در مورد پدر با مقدمه و نتیجه

انشا در مورد پدر (۱)

2- انشا پدرم چگونه مردی است ؟

مقدمه :

نوشتن از کسی که تار و پود وجودم را از او دارم قطعا سخت و دشوار است ولی با نام خداوند توانا قلم در دست میگیرم و انشای خود را با موضوع «پدرم چگونه مردی است» آغاز میکنم.

متن انشا:

پدرم ... مرد خوبی است . مثل همه پدر ها در جهان زحمت کش و بی ادعاست . بیشتر زمان روز ما او را نمی بینیم چون مشغول کار و تلاش برای گذران زندگی حال و تامین آینده ماست . پدرم هیچ وقت از این همه کار گله ای نمیکند. حتی گاهی فکر میکنم اگر هر روز به جای بیست و چهار ساعت صد ساعت بود باز هم بیشتر آن را صرف تلاش برای زندگی خانواده اش میکرد.

شاید همه آدم ها مادران را نماد عشق حقیقی بشری بشناسند و فکر کنند پدر ها ، خشک ، بی عاطفه ، سرد و زیادی جدی هستند. اما من باور نمیکنم کسی بتواند بدون یک قلب سرشار از عشق و محبت برای فرزندانش این همه فداکاری کند. پدر من هم مثل خیلی از پدر های دیگری اغلب خواسته های من و خواهر و برادرم را به خودش ترجیح میدهد . خیلی وقت ها برای تهیه وسایل مورد نیاز زندگی ما از خریدن یک کفش نو یا کتاب مورد علاقه اش میگذرد . راستش فکر میکنم او خیلی وقت است خودش را فراموش کرده و بیشتر به فکر ما و خوشحالی ماست.

پدر من دلسوز ، مهربان ، فداکار ، زحمت کش و قوی است.  روزهای کودکی که پدرم قهرمان اول زندگی ام بود را به خاطر میاورم . روزهایی که فکر میکردم هیچ انسانی روزی زمین به قدرت و هوش و توان پدر من نیست . حالا بزرگ شده ام ولی ... دلم میخواهد به پدرم بگویم که تو هنوز اولین و آخرین قهرمان زندگی من هستی.

نتیجه گیری: 

حالا که این سطور را در دفتر انشای خود مینویسم ، بغضی آرام گلویم را میفشارد . آرزو میکنم زودتر بزرگ شوم و به جای اینکه همیشه به پدرم تکیه کنم و نیاز هایم را به او بگویم برایش کاری انجام دهم و حتی روزی من تکیه گاه و مایه راحتی خیال پدرم باشم . بله من دوست دارم بزرگ شوم و شاید روزی من برای پدرم پدری کنم.

انشا در مورد پدر (۲)

 

3- انشا ادبی با موضوع پدر

سلام؛

سلامی به گرمی آفتاب وبه زیبایی مهتاب ، به زیبایی پرهای پرستو وبه آواز بلبلان خوشرو.

سلام به پدر عزیزتر از جانم که بدون گرمای دستانش ، زندگی معنایی نخواهد داشت.

می خواهم برایت نامه بنویسم اما نمی دانم چه بگویم ، از مهربانی هایت ، خوبی هایت و....

به نطر من توازهمه پدرها مهربان تری,خوشروتر هستی.تورا دوست می دارم به اندازه ی تمام ستاره ها,آسمان ها وکهکشان ها.

روزی از معلم ریاضی پرسیدم:شما چه قدر پدرتان را دوست دارید؟

وآهی از ته دل کشید گفت:اگربود به اندازه ی تمام اعداد دوستش داشتم کمی دلم برایش سوخت.

به سراغ معلم شیمی رفتم و اوگفت:پدر مانند هسته ای است که فرزندان به دورآن می گردند از حرف او هیچ نفهمیدم.

به سراغ معلم فیزیک رفتم او گفت:پدر خورشیدی است که هیچ گاه خورشید گرفتگی اش را نمی بینی. پاسخ او مرا گیج تر کرد.

معلم جغرافیا گفت:او مانند اقیانوسی پهناور است که چند قاره را به هم متصل می کند. با خود گفتم پدر هیچ شباهتی با اقیانوس دارد؟

اما خوب چه میشودکرد نظر معلم جغرافیا بود دیگر.

در نهایت به سراغ معلم ادبیات رفتم وسوالم را تکرار کردم گفت:

پدر مانند آسمانی وسیع و پهناور است که این پهناوری در صبرش مشاهده می شود.

به هرحال دیگر ناامیدشده بودم.

حالا وظیفه من در مقابل اوچیست؟

ناگهان به سراغ معلم قرآن رفتم و از او پرسیدم او گفت:چرانگاهی به کتابی که خدا با ماحرف می زند نمی اندازی ؟

قرآن را باز کردم وناگهان چشمم به این آیه افتاد: به پدر و مادر خودنیکی کنید.

پدر خوب ومهربانم نمی دانم چرا این شعر یادم آمد ومی خواهم برایت بنویسم:

با مادر خویش مهربان باش

آماده خدمتش به جان باش

با چشم ادب نگر پدر را

از گفته اومپیچ سر را

چون این دو شوند از توخرسند

خرسند شود ز تو خداوند

انشا در مورد پدر (۳)

4- انشا در مورد مقام پدر

مقام پدر، مقام مشارکت فعال در تعیین سرنوشت جامعه است.

اگر خیر و صلاحی نصیب امت و جامعه­ای می­­شود،

به آن علت است که پدرانی در امر تربیت و صلاح نسل، تلاش­ هایی هدفدار انجام داده اند و نسلی شایسته و پاک پرورانده اند.

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ‏ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردان ه‏ات، کودکی‏ هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.

می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏ هایی را خوردی که مال تو نبودند!

ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده‏ ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود

و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛

اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ات بزنم. سایه‏ات کم مباد ای پدرم!

آن روزها، سایه‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت؛

اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.

دلم می‏خواهد به یک‏باره، تمام بغض تو را فریاد کنم.

ساعت جیبی‏ات را که نگاه می‏کنی، یادم می‏آید که وقت غنچه‏ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.

انشا در مورد پدر (۴)

5- انشا با موضوع پدر یعنی

بابا یعنی غصه ، بابا یعنی غم ، بابا یعنی درد ، بابا یعنی خستگی ، بابا یعنی تلاش ، بابا یعنی کارمند ، بابا یعنی مستاجر ، خلاصه اینکه بابا جوانی داد و پیری گرفت.

پس بابا یعنی تنگی نفس بابا یعنی لرزش دست و پا بابا یعنی سنگینی گوش بابا یعنی عصا و عینک بابا یعنی اه و ناله بابا یعنی نقطه شروع و پایان زندگی و شاید بابا یعنی من و تو ، پس بیائید از امروز برای بابا هایی که مثل بابای من است دعا کنیم تا خدا زودتر از او راضی شود و او را پیش خودش به بهشت ببرد.

زیرا او دیگر از نگهبانی جهنم خسته شده و از زندگی و از نفس کسیدن بیزار است او دیگر توان کار ندارد قدرت (نه) گفتن را ندارد او خسته است او شکسته است او از دیروز پشیمان است.

او فردا را نمی خواهد فردایی که مثل دیروز بوده فردایی که باید فردای من باشد و من پا جای پای او بگذارم بجنگم مبارزه کنم تلاش کنم به خاطر هیچ بابای من بازنده بود بازنده این جدول مارپیچ و هزار توی زندگی او برای شطرنج هروز یک حرکت کم داشت .

هر وقت به پایان بازی و روز های اخر ماه می رسید انچه را در بازی های دیروز برده بود به حریف مقابلـش یعنی صاحبخانه ی جدیدمان بود می باخت و اینجا بود که باز مات میشد و ساعتها به نقطه ای خیره می ماند و آن نقطه چیزی نبود جز آینده ی من مثل گذشته ی خودش .

پس ما از موضوع انشا امروز نتیجه میگیریم که بابا یعنی عقده یعنی حسرت یعنی کار یعنی کسی که چشم به فردا های دور و دراز آرزو دوخته و این آرزو ها چیزی نیست جز تلف کردن عمرش و شاید امروز که من این انشا را برای شما می خوانم او هم پشت میز کارش نشسته و درباره ی بابا هایی می نویسد مثل خودش زیرا او با نوشتن یادداشتهای روزانه ی خودش را آرام میکند اجازه خانوم تموم شد.

انشا در مورد پدر (۵)

6- انشا ادبی با موضوع نامه ای به پدرم

بابا سلام

امروز می خواهم برایت نامه ای را انشا کنم و حرفهای تمام این سال ها را که به تو نگفته ام بگویم .

در آغاز باید بگویم کلمه پدر دست و زبانم را می بندد برای نوشتن  ، پس ……

با به نام خداهای آغازین تمام انشاهای دنیا من دلم می خواهد تو را بنویسم

و بگویم تورا بیشتر از رستم شاهنامه که شجاع ، دلیر، قوی ومرد بود دوست می دارم ودلم می خواهد مثل سهراب خنجر عشق تو مرا از پای درآورد .

بابا سلام

صاف و ساده وکودکانه برایت بگویم ،از تمام روزهای با تو و بی تو ……. و شرمنده اگر بگویم هنوز روزهای باتورا نفهمیدم . فکر روزهای بی تو پیشکش . از آن روز که خدا خواست تو باغبان باغچه ی کوچکی باشی به نام خانواده تا امروز که هر فرزندت یک خانواده اند  چه موهایت خزان پیری گرفته وسپید شده .

شرمنده شدم وقتی فهمیدم ، علم شناخت تورا هنوز نه آموختم و قدر ثروتی چون تورا هنوز ندانستم دلم می گیرد . دلم می گیرد که گام  های نخست آموختن تو بودی ومن نفهمیدم سال به  سال کتاب های نو و باز از نو نوشتن بابا…. و چه دیر ….. که  ، بابا آب داد  ها    و    بابا نان داد   ها ی آن زمان درس شناخت تو بود .

و باز ما گول آموختن الفبا را خوردیم و از تو غافل شدیم  و دوباره باز کتاب با زبانی دیگر خواست به ما بفهماند گفت: آن مرد در باران آمد باز نفهمیدیم آن مرد بارانی آن روزها وسالها تویی ، و مرد نام دیگر توست . دروغ چرا فکر می کنم خیلی دیر تو را فهمیدم خیلی دیرتر از آنچه که فکرش را بکنی .

برایت بزرگانه بگویم :

تو منتها علیه یک عشق ، تو سرآغاز زندگی و رگ حیات بخش وجودی من  ، تو روح زندگی تو سرچشمه زلال مهربانی تو بخشنده بی منت تو پیر روزهای جوانی وکار تومرد خستگی ناپذیر سختیها تو شاه کلید طلایی قفل هاسخت روزهای گذشته و سالهای پیش رو تو آهنگ لالایی روز های کودکی  تو سر آغاز یکی بود یکی نبود های قصه که بودنت قصه غصه را می برد از دل کوچکمان و اگر نبودی غصه تمام قصه هارا به کاممان تلخ می نمود .

هنوز پژواک صدای قدمهای خسته ات در گوشم زمزمه بهترین آهنگ هاست . تورا باتمام وجود دوست می دارم ودلم برای بهترین جای دنیا که آغوش گرمت است ، دلتنگ شده .

انشا در مورد پدر (۶)

7- انشا کوتاه در مورد پدر (به زبان ساده)

پدر من پدری است مهربان ، دوست داشتنی ، خوب و صمیمی .

در چهره ی پدرم مثل همه ی پدر های دنیا نشانه های تار و زحمت را می شود دید .

من پدرم و چین و چروک دست و صورتش را بسیار دوست دارم .

مادر همیشه می گوید:احترام به پدر واجب است .

او می گوید که در عین حال با پدر صمیمی هستیم ، احترام گذاشتن به او را هم فراموش نکنیم .

پدر من معلم است . او تاریخ و جغرافیا درس می دهد و آبان همین امسال هم باز نشسته می شود .

من می دانم که او روزها در مدرسه خیلی خسته می شود

و حتما از سر کار که به خانه می آید می روم و به او سلام می کنم ، خسته نباشید می گویم ،

و اگر آب یا هر چیز دیگری بخواهد برایش می آورم .

من همیشه سعی می کنم شب ها قبل از خواب برای سلامتی پدرم دعا کنم .

می دانم که او تکیه گاه زندگی من و خانواده ام است .

درست است که او گاهی زود عصبانی می شود ،

اما بیشتر اوقات خوش اخلاق است و با من و خواهر و برادرم بسیار صمیمی است .

او مرا بسیار دوست دارد و دلش می خواهد دختر خوبی را تربیت کند .

انشا درباه پدر (۲)

8- انشا ادبی به مناسبت روز پدر با مقدمه و نتیجه گیری

مقدمه :

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ات، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم. به نام خالق  «پدر های مهربان» انشای خود را آغاز میکنم.

بدنه انشا: 

پدرم ، پدر مهربان و بی ریا و دلسوز من اندکی بنشیم . میخواهم برایت درد و دل کنم و از سر درونم با تو سخن بگویم.  می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏هایی را خوردی که مال تو نبودند!

ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ات بزنم. این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم‏معنی، کنار هم چیده شده‏اند. یعنی در دائره المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه ‏السلام است.

نام پدر چه زیباست آن هنگام که علی وار مظهر استقامت و شجاعت می شود و سرخی خونش را نثار آبادانی و حفظ مرزهای میهن می کند… چه مقدس است این نام زمانی که ستون محکم وطن می شود تا مباد دست ناپاک غیری به خاکش رسد و پای نااهلی بر آن قدم گذارد، چه شریف است نامش وقتی که به کلمه شهید مزین می شود و با خون سرخش درس آزادگی و شرف می آموزد…

نتیجه گیری :

روز پدر به تمامی مردانِ مرد این سرزمین که در نازیبایی ها قناعت، امید و عشق را به زیبایی به تصویر می کشند و مادران تنهایی که مردانه ستون محکم و پدرِ خانه هستند شادباش و خجسته باد.

کم مباد سایه بلندشان از چهاردیواریِ زندگی...

انشا در مورد پدر (۸)

9- انشا ادبی با موضوع سخنی با پدرم

خداوند مهربان در کتاب قرآن همه ی ما را به احترام به پدر ومادرسفارش کرده است.

یکی از راههایی که ما را بهشتی می کند ، حرف گوش دادن به حرف پدر است.

ما باید هر کاری که او را ناراحت می کند ، انجام ندهیم و هر کاری که او را خوشحال می کند ، انجام دهیم.

پدر خوب و مهربان من، هرگز زحمت هایی که برایم کشیدی را فراموش نمی کنم.

پدر از تو معذرت می خواهم که بعضی وقت ها از همه چیز ایراد می گیرم

و فکر می کنم مرا درک نمی کنی و تو ایراد گرفتن های گاه و بی گاه مرا تحمل می کنی و خم به ابرو نمی آوری

و بعد من متوجه می شوم که چقدر ناسپاس بوده ام.

دلم می خواست می شد کم تر کار کنی و بیش تر کنارمان باشی

اما می دانم این کم تر خانه بودنت هم به خاطر ما است

و برای ساختن زندگی راحت برای خانواده است که مجبوری این طور کار کنی.

تو بهترین پدر دنیا هستی  این جمله را هر روز به تو می گویم.

تو که تمام زندگی ات را وقف ما کردی و از هیچ تلاشی برای خوشی ما دریغ نکردی

و تمام مشکلات را به دوش کشیدی تا ما راحت باشیم.

پدر دوستت دارم و دستانت را می بوسم

این شعر پدر تقدیم تو :

ای تکیه گاه محکم من ، پدر جان

ای دلگرمی قلب من ، پدرجان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم

خدمت به تو در همه حال ، هست افتخارم

انشا درباه پدر (۱)

10- انشا با موضوع نامه ای پدر فوت شده از زبان دختر

ساعت انشا بود ، دختر بلند شد تا انشایش را بخواند!

موضوع انشا پدر بوددختر صدایش را صاف کرد و شروع به خواندن کرد:

پدر یعنی محبت ، پدر یعنی کوهی محکم ، پدر یعنی پشوانه !

پدر جان مامان سعی کرد جای خالیت را برایم پر کند اما نشد.

مامان زحمات زیادی برایم کشید تا نبودنت را جبران کند ولی نشد.

پدر رفتی ومن را با یک قاب عکس ، چند دست نوشته ، و گریه های شبانه ی مادر تنها گذاشتی .

بچه که بودم نبودنت را حس نمی کردم ولی من بزرگ شده ام آن قدر که می فهمم پدر چیست.

حالا من در کنار خودم حست می کنم.

کنارمان نیستی  اما بویت ، یادت ،و تمام خاطراتت در کنار ماست .

و ما تنها با این حس زندگی خود را ادامه میدهیم .

قطره اشکی از گوشه ی چشم دختر چکید

صدایشان در نمی آمد

نتوانست خودش را کنترل کند

دختر است دیگر بابایش را می خواهد...

پایان.

منبع:

https://delbaraneh.com/entertainment/essay-about-father/