مدلو

مدل لباس مانتو و چادر، دکوراسیون و جهیزیه،مدل آرایش، آشپزی و گالری عکس

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا در مورد زمستان» ثبت شده است

انشا ماه رمضان | 12 انشا و متن ادبی در مورد روزه ماه رمضان

انشا ماه رمضان | 12 انشا و متن ادبی در مورد روزه ماه رمضان

ماه رمضان کم کم از راه میرسد و ما را به حس حال روزه داری هایش ، سفره های افطار و سحرش ، شب های قدرش ، قرآن خوانی ها و عباداتش مهمان میکند و بعد کم کم میرود و ما را دلتنگ میگذارد تا سال بعد . در این ماه معمولا معلمان و مربیان برا آشنایی بیشتر دانش آموزان با مفاهمیم نهفته در این ماه عزیز از آنها میخواهند ، نقاشی ، کاردستی ، مقاله و یا انشا در مورد ماه مبارک رمضان تهیه کنند . ما در این نوشته برای کمک به این دسته از دانش آموزان 12 انشا با موضعات مرتبط با ماه رمضان (مثل خاطره اولین روزه ، شب های قدر ، حس و حال سفره های افطار و سحر و ... ) برای سنین و پایه های مختلف تحصیلی گرد آوری کرده ایم که تقدیم میکنیم به امید این که مفید باشد.

انشا رمضان ، انشا توصیف ماه رمضان ، انشا درباره ی رمضان

انشا در مورد روزه داری در ماه رمضان

انشا ماه رمضان

انشاء رمضان

انشا در مورد ماه رمضان شماره یک 

موضوع انشا :چرا روزه میگیرم 

مقدمه : 

انشای خود را با نام او آغاز میکنم که بخشنده گناهان و پناه بندگان عاصی است.

انشا ماه رمضان کوتاه

متن انشا : 

نمیخواهم در این انشا مورد حس زیبای کنار هم بودن سر سفره افطار با شما سخن بگویم ، چون بعید میدانم هدف روزه دور هم بودن و خوردن افطاری های مفصل باشد.

نمیخواهم در مورد معنویت سحرگاهان با شما بگویم ، چون حتی ما روزه داران هم بیشتر از درک معنویت سحرگاهی درگیر خوردن سحری عجله ای و بعد هم خوابیدن هستیم .

نمیخواهم از خواص کاملا علمی روزه روی بدن انسان که حتی پزشکان هم به آن معترف هستند با شما بگویم چون باور نمیکنم خدا برای این روزه را به ما واجب کرده باشد که بدنمان سالم تر و قوی تر باشد.

نمیخواهم از ضرورت درک فقر و گرسنگی بگویم ، چون حتی وقتی روزه دار هستیم حال گرسنگان را متوجه نمیشویم چون مطمئن هستیم بعد از افطار یک عالمه خوراکی خوشمزه در انتظار ماست .

ما حتی در ماه رمضان هم حال فقرا و گرسنگانی که روزها را تنها با نان خالی سپری میکنند درک نمیکنیم ،چون سفره های رنگارنگ و متنوع افطار و سحر ما شباهتی به سفره های خالی فقرا ندارد .

انشا درمورد ماه رمضان

پس چرا روزه میگیرم ؟؟

ممکن است هر کس برای این سوال پاسخی داشته باشد ...

من روزه میگیرم چون خداوند روزه داری را بر من واجب کرده است ،

روزه میگیرم که حتی یک بار در سال هم که شده افساری به نفس سرکش و طغیانگرم که مدام با هوس هایش مرا به سویی میراند بزنم.

انشا ماه مبارک رمضان

حداقل چند ساعت در روز انسان تر بودن را تمرین کنم

میتوانم شکیبا تر باشم ،

کمتر به فکر خودم باشم ،

کمتر دروغ بگویم ، غیبت کنم...قسم الکی بخورم

بیشتر حواسم به خدا باشد

و حتی ذره ای هم که شده انسان بهتری باشم...

برای من روزه داری تمرین سختی کشیدن برای بهتر شدن است .

انشا دربارهی ماه رمضان

مهم نیست این روزه روی جسمم ، معده و قلب و روده وکبدم اثر خوبی دارد یا نه ، اینبار مهم روح من است . اینکه یک ماه در سال هم شده اولویت به جای جسم و خورد و خوراک و لذت هایش ... روح خسته ام باشد..

من در این ماه میخواهم کمی به داد روحم برسم ...

که حتی با خواندن چند آیه کوتاه از قرآن سیراب شود ،

با انجام دادن یک کار خیر کوچک مهربان تر شود

و با تمرین صبر و شکیبایی بزرگ تر شود.

ان شاالله

انشا درباره رمضان

نتیجه گیری :

در پایان باید بگویم که میدانم احتمالا نمیتوانم به همیه این ها برسم اما خوب تمرین کردن هیچ وقت بی اثر نیست

و روزه گرفتن تمرین بندگی خداست. 

انشا ماه رمضان

************************************************************

انشا در مورد ماه رمضان (۱)

انشا ماه رمضان 

انشا در مورد ماه رمضان شماره دو

موضوع انشا : ماه رمضان (کوتاه - به زبان ساده )

مقدمه :

ماه رمضان ماه بندگان خداست و من میخوامی در مورد ماه مبارک رمضان انشا بنویسم.

انشا ماه رمضان کوتاه

متن انشا : 

در ماه رمضان بر همه مردم مسلمان واجب است که در آن سی روز روزه بگیریند .

یعنی از اذان صبح تا اذان شب هیچ چیز نخورند و گناه نکنند.

و گر نه روزه آنها باطل می‌شود.

اگر کسی به دلایلی کسی نتواند یک یا چند رو روزه بگیرد باید روزه‌اش را قضا کند.

البته نه تنها شکمشان باید روزه باشد چیزی نخوریم بلکه باید تمام اعضای بدنمان روزه باشد؛

دست زبان چشم و گوش روزه باشد یعنی دست به چیزهای نجس نزنیم.

چشممان روزه باشد یعنی با چشم به چیزهای بد نبینیم .

زبان روزه باشد یعنی سعی کنیم با گوشمان فحش و چیزهای بد نشنویم.

شب‌های قدر در ماه رمضان است.

ما در شب های قدر دعا میکنیم تا خدا چیزهایی خوبی برای سال جدید ما بنویسد .

اگر ما یک آیه در این ماه مبارک بخوانیم مثل این است که یک ختم قرآن در ماه‌های دیگر است.

البته نماز و روزه بر بچه‌های کوچک واجب نیست .

اما اگر بخواهند روزه بگیرند می‌توانند روزه را کله‌گنجشکی بگیرند .

و اگر روزه کله‌گنجشکی بگیرند هم ثواب دارد و این طوری هم به آرزویشان رسیده‌اند و هم ثواب برده‌اند.

انشاء ماه رمضان

نتیجه گیری :

ماه رمضان ماه بزرگی است . من با این که کودک هستم ولی سعی میکنم روزه بگیرم حتی اگر گرسنه شدم روزه کله گنجشکی میگیرم که هم ثواب کنم و هم خدا من را بیشتر دوست داشته باشد.

انشا درباره ماه رمضان

************************************************************

ماه مبارک رمضان – ۱۴۳۸

انشا درمورد ماه رمضان

انشا در مورد ماه رمضان شماره سه 

موضوع انشا :خاطره یک روز سخت روزه داری ( به زبان ادبی )

مقدمه : 

ماه برکت زِ آسمان می‌آید
صوت خوش قرآن و اذان می‌آید

انشا ماه مبارک رمضان

متن انشا : 

از خواب که بیدار می‌شوی در ظلمات شبانگاه و در مقابل سفره سحری ناگاه خود را بیدار و هشیار می‌یابی. با چشم‌هایی سرخ و خواب آلود، و در میان خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می‌گذاری. یازده ماه در ناز و نعمت و چشیدن هر نوع چرب و شیرین آزاد بوده‌ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه‌سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می‌شود و همه و همه و همه این بار آماده‌اند.
موضوع انشا ماه رمضان
اذان را که گفتند تمام روز آینده را از خاطرات سال پیش به یاد آوردم که چگونه بی‌تاب می‌شدم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن؟ نماز را که خواندم، دوباره به بستر گرم و نرم بازمی‌گردم.
انشا دربارهی ماه رمضان
صبح و شاید کمی نزدیک به ظهر که از خواب بر می‌خیزم. تقریباً ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزه‌داری نمی‌دانم. هنوز گویی زندگی ام زندگی روز‌های عادی است. دقیقه‌ها و ثانیه‌ها مثل همیشه به سرعت می‌دوند و می‌روند و همه همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه جا حاکم است.
انشا توصیف ماه رمضان
همه دشواری‌ها از بعدازظهر به من روی می‌آورند. در روزهای رمضان عشق و حال‌های روزانه مانند خورشیدی تابان در میان تابستانی داغ و سوزان در گرم‌ترین حالت خود طلوع می‌کنند و در تاریک‌ترین و نیمه جان‌ترین حالتشان در دم دم‌های شب غروب می‌کنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر می‌گیرند و این بار چون ماه می‌شوند. به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است.
انشا راجب ماه رمضان
در عصر در خانه با بی‌تابی از این اتاق تا آن اتاق می‌رفتم تا دقایق زود سپری شود اما دمادم غروب فقط چشمانم را بسته بودم. هر لحظه توانم نصف می‌شد. زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یک سال می‌گذشت. تا زمانی که ناگاه بانگ اذان مرا زنده کرد، چشم گشودم و لبخند زدم. و این پایانی برای ماموریتی سخت بود ولی آخرش خوش تا سحری دیگر و شروعی دوباره برای مبارزه با نفس آغاز گردد.
انشا یک خاطره از ماه رمضان
************************************************************
ماه مبارک رمضان – ۱۴۳۸

انشا در مورد ماه رمضان 

انشا در مورد ماه رمضان شماره چهار 

موضوع : در ماه رمضان چه کارهایی انجام میدهیم ؟  

مقدمه : 

ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است و روزهای آن با روزهای دیگر سال تفاوت زیادی دارد. من میخواهیم در این انشا در مورد روزه داری در این ماه و کارهایی که در آن انجام میدهم برای شما انشا بنویسم .

انشا ادبی در مورد ماه رمضان

متن انشا :

روزه گرفتن برای من کمی سخت است اما این ماه را خیلی دوست دارم و به نظرم تحمل سختی غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی ارزش لحظه های افطار را دارد که همه ما دور سفره افطار چمع می شویم و در حالی که به دعاهای بعد از اذان مغرب گوش می کنیم روزه خود را با یک خرما یا یک قاچ هندوانه و یا یک استکان چای باز می کنیم.

انشا در مورد ماه رمضان سوم دبستان

مادرم همیشه به من یاداوری می کند که ماه رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی نیست بلکه در طول روزهای این ماه باید به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن انسان بهتری شویم، مثلا باید زبان خود را از گناه های غیبت و دروغ و تهمت زدن به دیگران پاک نگه داریم و با چند ساعت گرسنگی، بیشتر بتوانیم افراد فقیر را که خیلی وقت ها گرسنه می مانند درک کنیم.

انشا در مورد ماه رمضان کوتاه

من افطار را خیلی دوست دارم اما بیدار شدن در سحری برایم سخت است چون در آن موقع میل زیادی به غذا خوردن ندارم اما اگر در زمان بین افطار تا خوابیدن در خوردن زیاده روی نکنیم راحت تر می توانیم سحری بیدار شده و یک وعده غذای کامل بخوریم تا برای روزه گرفتن انرژی کافی داشته باشیم. من در شب های قدر به همراه پدر و مادرم به مسجد می رویم و تا سحر بیدار می مانیم، می دانم که شب قدر از هزار ماه بهتر است و سعی می کنم از این شب ها خوب استفاده کنم.

انشا در مورد ماه رمضان کودکانه

از زمانی که بچه بودم یادم هست که مادرم برای پختن غذای افطار و سحری زحمت های زیادی می کشد، او هر شب قبل از سحری زودتر از ما از خواب بیدار می شود و غذا را آماده می کند چون می گوید ما غذای تازه را بهتر می توانیم بخوریم. او سفره را می چیند، ما را از خواب بیدار می کند و بعد از غذا و نماز که ما می خوابیم بیشتر بیدار می ماند و کارهای باقی مانده را انجام می دهد. مادرم نقش مهمی در روزه داری من دارد و من همیشه و مخصوصا در ماه رمضان از خداوند می خواهم که سلامتی و عمر طولانی به مادرم بدهد.

انشاء در مورد ماه رمضان

نتیجه گیری :

با این که روزه داری بخصوص در روز های طولانی کار سختی است امام من همیشه وقتی ماه رمضان تمام میشود دلم برایش تنگ میشود چون حس و حال معنوی این ماه را دوست دارم و امیدوارم نماز و روزه همه کسانی که در این ماه روزه دار بوده اند مقبول درگاه الهی باشد. آمین .

مقاله در مورد ماه رمضان

************************************************************

انشا در مورد ماه رمضان (۴)

انشا زیبا در مورد ماه رمضان

انشا در مورد ماه رمضان شماره پنج

موضوع : انشا در مورد ماه مبارک رمضان 

مقدمه : 

با نام خداوند مهربان قلم در دست میگیرم تا در مورد ماه مبارک رمضان انشا بنویسم .

انشا در مورد ماه رمضان پایه هفتم

متن انشا : 

ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است.میگویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است.

انشا درباره ماه رمضان 

این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌های قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است.ماهه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می شود، و پرستش در یکی از شب‌های آن « شب قدر » بهتر از پرستش هزار ماه است.

انشا در مورد ماه رمضان با مقدمه و نتیجه

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است.

انشا درباره ماه رمضان کوتاه

بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما پرستش،، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.پس با نیتی درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسیی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد.

انشا درباره ماه رمضان با مقدمه

با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزه‌داران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز پرستش و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.

انشا درباره ماه رمضان طنز

************************************************************

 

انشا در مورد ماه رمضان (۷)

انشاء درباره ماه رمضان

انشا در مورد ماه رمضان شماره شش

موضوع انشا : خاطره روزه گرفتن در کودکی 

مقدمه : 

ماه رمضان ماهی است که با همه ماه‌ها فرق دارد و ما در این ماه روزه می‌گیریم. من در انشای خود قصد دارم خاطره اولین روزی را که روزه گرفتم، بنویسم.

انشای درباره ماه رمضان

متن انشا : 

بچه که بودم همه ذوق و شوقم این بود که سحرها با پدر و مادرم بیدار شوم و سحری بخورم. اما مادرم همیشه ضعیف و نحیف بودن مرا بهانه می‌کرد و مرا برای سحری خوردن بیدار نمی‌کرد تا اینکه هفت ساله شدم و به مدرسه رفتم و از همکلاسی‌هایم شنیدم که روزه می‌گیرند، به همین خاطر از مادرم با اصرار خواستم که مرا برای سحری بیدار کند.
مقاله درباره ماه رمضان
چقدر آن سفره سحری را دوست داشتم. برای اولین بار در کنار خانواده‌ام نشستم و صدای روح بخش دعای سحر را شنیدم. احساس می‌کردم بزرگ شده‌ام. البته مادرم گفت که چون از بقیه کوچک‌تر هستم، نمی‌توانم روزه کامل بگیرم و روزه‌ام کله گنجشکی خواهد بود ولی خواهر و برادرم روزه کامل می‌گرفتند.
انشا درباره ماه رمضان با مقدمه و ندتیجه گیری
چند روز روزه کله گنجشکی گرفتم تا اینکه یک روز بالاخره قصد کردم که روزه کامل بگیرم. ظهر ناهار نخوردم و تشنگی و گرسنگی را تا عصر تحمل کردم. فقط چند ساعت به افطار مانده بود که تشنگی آنقدر به من فشار آورد که رفتم یک لیوان پر از آب خوردم.
بعد از اینکه تشنگی‌ام رفع شد، عذاب وجدان گرفتم و شروع کردم به گریه کردن! مادرم پیش من آمد و با مهربانی پرسید:«چرا گریه می‌کنی؟ امروز خدا از تو خیلی راضی است چون اولین روزه کامل را گرفتی.»
بهترین انشا درباره ماه رمضان
من که با این حرف داغ دلم تازه‌تر شده بود، گریه‌ام شدیدتر شد و با صدای بلند گریه کردم و گفتم: «مامان من روزم باطل شد چون آب خوردم!» مادرم با مهربانی دستی به سرم کشید و گفت: «عزیزم روزت باطل نشده و تو هنوز روزه‌ای چون هنوز به سن تکلیف نرسیدی روزه‌ات قبول است. تازه اگر حواست نباشد و چیزی بخوری، باز هم روزه‌ات باطل نمی‌شود.» از این حرف مادرم آنقدر خوشحال شدم که حد نداشت.

نتیجه گیری :

از این انشا نتیجه می‌گیریم که سراسر دوران کودکی گذشته از خاطرات تلخ و شیرین و مهر و محبت والدین و همدلی در انجام واجبات دینی در خانواده پر است. همین‌طور خاطره اولین روزه‌، خاطره‌ شیرین روزی است که دیگر هیچ وقت در عمرمان تکرار نمی‌شود.
انشاء درباره ماه رمضان به زبان ساده و کودکانه
************************************************************
انشا در مورد ماه رمضان (۶)

متن ادبی ماه رمضان 

انشا در مورد ماه رمضان شماره هفت 

موضوع انشا : انشا ادبی درباره ماه رمضان

مقدمه : 

رمضان ماه مهربانی خداوند است ... با نام خداوند آغاز میکنم تا در در مورد مهربانی و بکاتش در ماه رمضان انشا بنویسم .

انشا درمورد برکات رمضان 

متن انشا : 

خداوند در ماه پرفضیلت رمضان سفره ای پربرکت می چیند و تمامی بندگانش را به ضیافتی بزرگ دعوت می کند، چقدر زیباست مهمان مهمانی خداوند باشی و کنار سفره ای بنشینی که خداوند آن را برایت تدارک دیده است اما آیا از آداب مهمان شدن در محضر خداوند چیزی می دانیم و آیا شایستگی حضور در چنین مهمانی را داریم؟

انشا درباره خاطره روزه داری

اگر عمری باقی بماند، رمضانی دیگر فرا برسد و ما در صحت و سلامت کامل به سر ببریم یعنی خداوند از ما دعوت کرده، شاید لیاقت این مهمانی را نداشته باشیم، شاید از آداب مهمانی اش چیز زیادی ندانیم، اما او از ما دعوت می کند و در همین رمضان هایی که می آید و می رود آداب مهمانی اش را به ما یاد خواهد داد.

انشا برای ماه رمضون 

رمضان تمرین است، تمرین تسلیم، از خود گذشتن، دل بریدن از غرایز انسانی، تمرین گناه نکردن، تمرین استغفار و توبه کردن و شایسته و لایق مهمانی خدا شدن به خود ما بستگی دارد که رمضان بگذرد و بتوانیم از آن چه یاد گرفته ایم به خوبی در روزهای دیگر سال استفاده کنیم.

انشا در مورد روزه در کودکی  

فقیران را بهتر درک کنیم، با مردم مهربان تر برخورد کنیم، اعضای بدن را از گناه کردن دور نگه داریم و چشم ها را از آن چه نباید دید، دست ها را از آن چه نباید کرد، زبان را از آن چه نباید گفت و گوش ها ار از آن چه نباید شنید برحذر داریم.

انشا درباره ی روزه گرفتن 

نتیجه گیری :

بیا رمضان امسال را دریابیم و توفیق حضور را از دست ندهیم که بسیاری در رمضان های قبل بودند و امسال در میان ما حضور ندارند و بسیاری امسال هستند و سال دیگر نخواهند بود …. شاید ما نیز جزو همان بسیاری ها باشیم!

انشا ادبی در مورد ماه رمضون 

************************************************************

انشا در مورد ماه رمضان (۹)

موضوع انشا درباره فضیلت روزه داری 

انشا در مورد ماه رمضان شماره هشت 

موضوع انشا : انشا در مورد ماه رمضان ( طنز )

متن انشا : 

من فقرا را از نزدیک ندیده ام اما معلوم است که آنها زندگی خیلی سختی دارند و بیچاره ها خیلی زجر میکشند چون مامانم از یک هفته قبل از ماه رمضان همه ی اش دارد سبزی خرد میکند و گوشت ومرغ و ماهی هایی راکه پدرم خریده است رابه زور در داخل یخچال جا میدهد .

انشا ادبی درباره برکات روزه داری 

ما هرروز سحر از خواب بیدار می شویم و مامانم کلی غذا و سالاد و میوه و چایی و آب وماشعیر سر سفره می گذارد و تند تند به ما میگوید بخورید بخورید هم اکنون اذان میگه .بیچاره فقرا هرروز از صبح تا ظهر حالت تهوع دارند و از ظهر تا عصر غش وضعف دارند ودوباره از افطار تا آخر شب هم از بس که زولبیا وخرما و آب و غذا و سالاد و میوه و نوشابه می‌خورند حالت تهوع دارند .

انشا زیبا در مورد برکات ماه مهمانی خدا 

خلاصه فقرا خیلی زندگی سخت و دردناکی دارند. داود پسر همسایه مان میگوید آقای معلم دینی کلاس پنجمی ها گفته اگه دو بار به دختر همسایه نگاه کنید روزه تان باطل میشود و ما دیروز که دختر همسایه مان داشت از کوچه رد می‌شد همین جوری داشتیم یه نظر نگاهش میکردیم تا رد شود که خشمگین شد و گفت چیه مثه سگ نگاه میکنین داود میگوید آقای دینی گفته هر کس فحش بدهد روزه اش باطل میشود .

انشا در مورد ماه رمضون 

پدرم بعضی روزها که از اداره می‌آید خیلی بد اخلاق است و میگوید مرتیکه نگذاشته امروز بخوابیم . من فکر میکنم آقای مرتیکه از سر حسودی نمی گذارد پدرم در اداره بخوابد تا نتواند فقرا را درک کند .

انشا در مورد چرا روزه میگیریم ؟

************************************************************

انشا درباره ماه رمضان (۱)

مقاله در مورد علت روزه گرفتن 

انشا در مورد ماه رمضان شماره نه 

موضوع انشا : روزه دار حقیقی کیست ؟ روزه چه کسانی مقبول است ؟

مقدمه : 

با خود می اندیشم آیا همین که از اذان صبح تا اذن مغرب و عشاء روزه بگیرم کافی است ؟ این انشا را برای خودم مینویسم تا به خودم یا آوری کنم روزه داری تنها به گرسنگی و تشنگی کشیدن نیست و برای قبولی روزه و عبادات ماه رمضان باید انسان بهتری شوم ...

انشا درباره فواید روزه گرفتن 

متن انشا : 

ماه رمضان ماهی است که به خاطر خصوصیات آن از دیگر ماه‌ها متمایز می‌شود و مهمترین ویژگی آن روزه‌دار بودن مسلمانان در این ماه است اما روزه با هر شرایط و در هر صورت قبول نمی‌شود.
انشا در مورد روزه ماه رمضون 

اگر ما ماه رمضانی را گذراندیم، شب‌های احیایی را گذراندیم، روزه‏‌های متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلط هستیم و می‏توانیم جلو نفس اماره را بگیریم، این علامت قبولی روزه ماست.

انشاء در مورد ماه مهمانی خدا 
اما اگر ماه رمضانی گذشت و تمام شد و بهره ما از ماه رمضان- آن‏طور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضی از مردم بهره و استفاده‌شان از روزه فقط گرسنگی و تشنگی است- فقط این بوده که یک ماه گرسنگی و تشنگی کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار می‏خوریم تشنه و گرسنه هم نمی‏شویم ولی لااقل بدحال می‏شویم)، یک بدحالی پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالی قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟!
مقاله در مورد ماه رمضان 

بعضی از دانش‌آموزان می‌گویند من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم می‌شود و بعضی هم که اهل کارهای سخت هستند می‌گویند قدرت کارم کم می‌شود و توان انجام کار ندارم، پس روزه بد چیزی است، این علامت قبول نشدن روزه ماست؛ چون روزه را باید از صمیم قلب بگیریم.

انشا زیبا در مورد چرا روزه میگیرم

درصورتی که اگر انسان در ماه رمضان روزه گیر واقعی باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگی بدهد و همین‏طور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنی قبلاً یک صبحانه و یک ناهار و یک شام می‏خورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلی زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذای متعارف بخورد، بعد احساس می‏کند که هم نیروی بدنی‏اش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروی روحی‏اش بر کار خیر و برای تسلط بر نفس. این حداقل عبادت است.

انشا کودکانه در مورد اثرات روزه داری 

نتیجه گیری :

از آنچه گفتیم نتیجه می‌گیریم که برای بهره بردن از ماه رمضان باید به قلبمان مراجعه کنیم و به جای اینکه به ظاهر روزه و گرسنگی و تشنگی دقت داشته باشیم، به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن تبدیل به انسانی بهتر شویم.

مقاله در مورد فضیلت ماه رمضان 
************************************************************
انشا در مورد ماه رمضان (۵)

انشا ادبی درباره مهمانی خدا 

انشا در مورد ماه رمضان شماره ده 

موضوع انشا : چرا روزه میگیریم ؟ 

مقدمه : 

به نام خدا

این انشا هم خاطره من از یک روز سخت روزه داری است و هم جواب این سوال که چرا ما با این که روزه گرفتن کار سختی است روزه میگیریم ؟

انشا روزه 

متن انشا : 

سال گذشته ماه رمضان، با بچه های محلمان می رفتیم فوتبال بازی می کردیم.

آنها روزه نمی گرفتند و البته چند تایشان به سن تکلیف نرسیده بودند، از این جهت عذرشان موجه بود.

من اما روزه می گرفتم. اما خیلی سخت بود،

روز اولی که رفتیم فوتبال هوا خیلی گرم بود

و منم چون کلی دویده بودم، حسابی خسته شده بودم.

عرق میریختم و خیلی به اینکه روزه ام فکر نمی کردم.

اما یک ساعتی که گذشت، کم کم دهانم خشک شده بود و به شدت تشنه بودم.

وسوسه شدم که روزه ام را بشکنم.

اولش کلی با خودم کلنجار رفتم که بروم یا نه، آب خنک گوشه ی زمین را بنوشم یا نه؟

خلاصه با اینکه بچه ها جلوی چشمم آب می خوردند، مقاومت کردم و روزه ام را نشکستم.

دلم می خواست ماه رمضان را کامل روزه بگیرم و البته به سخت بودن آن کاملا واقف بودم.

شب اول بعد از بازی وقتی رسیدم خانه خیلی تشنه ام بود. وحشتناک بود.

اما تحمل کردم و آب نخوردم.

وقتی اذان شد، با ولع تمام شروع کردم به آب خوردن، آنقدری که دلم کمی درد گرفت.

کمی که حالم جا آمد با خودم نشستم به فکر کردن.

تعریف از خودم نباشد از اینکه توانسته بودم مقاومت کنم خیلی احساس بزرگی می کردم

و حس خیلی خوبی به خودم داشتم.

لذت صبر کردن و روزه گرفتن برای خدا را فهمیدم.

انشا روزه ادبی 

فهمیدم که رمضان پر نعمت ترین ماه خداست و یکی از نعماتش صبر و شکیبایی و عزت نفس می باشد.

انشا درباره روزه 

نتیجه گیری :

در پایان از خدا ممنونم که چنان تجربه ای به من بخشید و انگیزه ای به من داد تا بتوانم کل ماه مبارک رمضان را روزه بگیرم و ممنونم که با قرار دادن مناسبت هایی مثل ماه رمضان به ما کمک میکند تا انسان های بهترو البته بنده های بهتری برای او باشیم .

انشا روزه کله گنجشکی 

************************************************************

انشا درباره ماه رمضان (۲)

انشا روزه گرفتن در ماه رمضون 

انشا در مورد ماه رمضان شماره یازده 

موضوع انشا : چرا در ماه رمضان روزه میگیریم ؟

مقدمه : 

قیافه بچه‌ها همیشه سر زنگ انشا دیدنی است! وقتی آقا معلم بطرف تخته می‌رود و روی آن‌ با ماژیک می‌نویسد: «موضوع انشا»؛ همه ی‌ی بچه‌ها سرک می‌کشند و آن‌ها که دورتر نشسته‌اند به تخته خیره می‌شوند. وقتی کلاس تمام می‌شود و زنگ می‌خورد، بچه‌ها غر می‌زنند که آخه چی بنویسیم؟ «ماه رمضان و فوائد روزه‌داری؟» امیر می‌گوید: «آخه روزه چه فایده داره؟» و حسن می‌گوید: «از کجا مطلب بیاریم؟» همین سؤال فکرم را اشغال کرده اما عزمم را جزم میکنم تا پاسخ سوالاتم را پیدا کنم.... بسم الله ...

انشا در مورد میخواهم روزه بگیرم 

متن انشا : 

اولین جرقه‌ای که ذهنم را روشن می‌کند تو راه خانه است.نزدیک مسجد که می‌رسم یاد آقا جماعت مسجد می‌افتم! آقا جماعت مسجد روحانی جوانی است که عبای شکلاتی خوش‌رنگیمی‌پوشد و همیشه لبخند زیبایی بر لب دارد. ازآن لبخند‌هایی که به تو فرصت می‌دهد از او بپرسی و از حاج آقا بودنش نترسی! بهترین فرصت بعد از نماز است، وقتی نماز تمام می‌شود چند نفر قرآن به دست گرفته‌اند، توی صف ایستاده‌اند.

انشا روزه واجب در ماه مبارک رمضان 

گویا استخاره می‌خواهند. بالاخره نوبت من می‌شود. آقا جماعت یا همان لبخند مهربانش از من استقبال می‌کند:‌ پسرم اگر بخواهی می‌توانم ده‌ها صفحه درباره‌ی ماه روزه و پاداش آن برایت بگویم، اما بهتر است از فکر خودت چیزی بنویسی. من چند راهنمایی بهت می‌کنم، درباره‌ی چند موضوع و رابطه‌ی آن با ماه رمضان، خودت فکر کن و نتیجه‌اش را فرداشب برای من بیاور.

انشا در مورد روزه گرفتن

با راهنمایی حاج آقاتحقیق را شروع می‌کنم، به خانه می‌روم و از کتابخانه کوچک پدرم چند کتاب برمی‌دارم، تا چند ساعت پیش دنبال یک مطلب کوچک برای موضوع انشا می‌گشتم، اما وقتی موضوعات و راهنمایی حاج آقا را شنیدم ـ با استفاده از کتابخانه‌ی پدرم ـ آن‌قدر مطلب پیدا کردم که نمی‌دانستم کدام را بنویسم و سرانجام این‌طور نوشتم:

انشا درباره روزه

هنگامی که لب از خوردن و آشامیدن فرو می‌بندیم، لحظه‌ها و ساعت‌ها به سختی و کندی می‌گذرند، نگاهمان بر صفحه‌ی ساعت می‌ماند و ثانیه‌ها و دقیقه‌ها را می‌شمارد، بارها در ذهن خود به جمع و تفریق ساعت‌های گذشته و مانده از روز می‌پردازیم. تشنگی معنای خودرا در خشکی دهان و گلو به ما می‌فهماند و گرسنگی با ضعف و ناتوانی اندام‌ها و حالتی ویژه خودنمایی می‌کند، اکنون شکیبایی در همه ی‌ی لحظه‌ها و ساعت‌ها معنا می‌شود. از خود می‌پرسم یکی از موضوعات انشا من «صبر» و «شکیبایی» در ماه رمضان است،

انشا درباره ی روزه

چگونه در ماه رمضان می‌توان به این هدیه‌ی خدایی یعنی «شکیبایی» دست یافت؟

پاسخی که به ذهنم می‌رسد این است که: نخست بیش خود یادآور شویم در چه جایگاهی ایستاده‌ایم و نگاه پر مهر و صفای برترین و پرشکوه‌ترین موجود جهان حضرت حق «جلّ جلاله» رفتار و گفتار و کردار ما را می‌بیند و ثبت می‌کند و هرگز آنرا فراموش نمی‌کند و سپس به یاد آوریم که همه ی‌ی ثروت‌ها، خوبی‌ها و نیروها در دست او است، سپس کلام وحی را درباره‌ی پاداش «شکیبایان» به خاطر آوریم!

انشا فواید روزه داری

او علاوه بر آن‌که بارها در کلام وحی آیه‌هایی دارد که خداوند با صابران است و … . اما در یکی از آیه‌های قرآن نوید پاداشی بسیار بزرگ برای صابران داده است که از همه ی‌ی پاداش‌ها بزرگ تر و برتر است. آن روز آقا جماعت مسجد چند موضوع درباره‌ی ماه رمضان پیشنهاد کرده.

انشا در مورد ثواب روزه 

گفت هر یک از بچه‌های کلاستان می‌تواند درباره‌ی ماه رمضان و صبر، ماه رمضان و سلامتی روح و جسم، ماه رمضان و پرستش خدا، ماه رمضان و امت‌های پیشین و چند موضوع دیگر بنویسد، من ماه رمضان و صبر را انتخاب کردم و وقتی پاداش صبر را بررسی کردم، دیدم خداوند رحمان برای پرستش‌های دیگر، پاداش‌های مختلفی درنظر گرفته است و گفته است که با حساب و کتاب به آن‌ها پاداش خواهد داد «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِسابًا»۱ اما آن‌چه بعنوان پاداش صبر درنظر گرفته، چنان سترگ و حیرت‌انگیز است که با هیچ یک از کارهای خوب دیگر برابر نیست.

انشا در مورد روزه در سن تکلیف

خداوند رحمان گفته است: «پاداش شکیبایان را بدون حساب پرداخت خواهد کرد»۲ در معجم المفهرس ـ قرآن کریم لیست واژگان قرآن ـ با واژه‌ی «اجر» به جستجو می‌پردازم و به این نتیجه‌ی زیبا و شگفت‌انگیز می‌رسم که یکی از دست‌آوردهای پرارزش‌ ماه رمضان و روزه‌های آن، رسیدن به صبر است، همان صبری که خداوند برای آن پاداشی بی‌حساب درنظر گرفته است. خدایا اگر این انشا و نتایج تحقیق را پیش آقا جماعت مسجد ببرم.

موضوع انشا فواید روزه گرفتن در ماه رمضان 

نتیجه گیری :

در پایان به این می اندیشم که چه خواهد شد و اگر این انشا را در کلاس بخوانم چه نمره‌ی خواهم گرفت؟! اما از همه ی مهم‌تر آن‌که خودم فهمیدم ماه رمضان چه قدر مهم است و چه موضوعاتی درباره‌ی آن می‌توان نوشت.

انشا در مورد روزه در ماه رمضان 

************************************************************

انشا درباره ماه رمضان (۳)

انشا در مورد روزه گرفتن

انشا در مورد ماه رمضان شماره دوازده 

موضوع انشا : آشنایی با ماه مبارک رمضان 

متن انشا : 

ماه رمضان به عنوان خجسته‌ترین و بهترین ماه در اسلام شناخته می‌شود.

از این ماه به عنوان ماه میهمانی خدا نیز نامبرده می‌شود.

رمضان نهمین ماه قمری بوده،

و شب قدر بنابر روایات در یکی از ۳ شب نوزدهم، بیست‌ و یکم یا بیست ‌و سوم این ماه واقع شده است.

رمضان با شروع ماه شوال پایان می‌پذیرد.

در روز اول شوال نیز عید فطر برای جشن یک ماه روزه‌ داری مسلمانان برپا می‌شود.

مهمترین پرهیز این ماه روزه است.

روزه داران قبل از طلوع تا غروب آفتاب از خوردن و آشامیدن خودداری می‌کنند.

انشا در مورد اولین روزه

از پیامبر اسلام در این زمینه نقل شده است که :

رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏ اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

به گفته پیامبر اسلام :

خواندن یک آیه از قرآن در این ماه مانند یک ختم قرآن است.

به گفته علی بن ابیطالب:

خواب روزه دار عبادت است، سکوتش تسبیح است، دعایش پذیرفته و عملش دو برابر است.

همینطور در اسلام از رمضان با عنوان ماه خدا یاد شده است.

از دیگر مزایای این ماه نسبت به ماه های دیگر این است که پیامبر اسلام گفته است که:

در این ماه درهای جهنم به روی مردم بسته و درهای بهشت باز می شود.

انشاء در مورد روزه گرفتن من 

یکی از دلایل دیگری که ماه رمضان از ماههای دیگر برتر است، نزول قرآن در این ماه است.

فلسفه روزه برای این است که مومن را به خداوند نزدیک تر کند

و همچنین رنج های افراد ندار و فقیر را به آن ها یادآوری کند.

مسلمانان معمولاً در طول این ماه به خیریه ها کمک میکنند و به افراد فقیر غذا می دهند.

انشا در مورد ماه روزه

نتیجه گیری :

از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم ، ماه رمضان فرصتی است برای رها شدن از لذت های دنیوی و تمرکز کردن بر روی عبادت. انسان همواره باید مراقب خویشتن باشد و ماه رمضان و روزه‌داری فرصتی مفید برای خودشناسی، خودسازی و مراقبت از خویشتن است.

انشا درباره روزه داری 

************************************************************

انشا درباره ماه رمضان (۴)

منبع : دلبرانه ، ستاره ، پارس ناز ، آفتاب ، تک فارس

انشا در مورد روزه 

 

بیشتر بخوانید : 

نقاشی ماه رمضان | ۷۰ نقاشی و رنگ آمیزی روزه و افطار رمضان

حلالیت | متن حلالیت و عکس نوشته حلالم کنید بری سفر و شب قدر

عکس سفره افطار | ۳۰ عکس زیبا و دلنشین از تزیین سفره افطاری ایرانی

تزیین زولبیا بامیه | ۳۵ ایده زیبا و ساده برای تزیین بامیه زولبیا و خرما افطار

تزیین نون و پنیر و سبزی | ۴۰ مدل تزیین نان و پنیر سفره افطار و سفره عقد

تزیین آش | ۷۰ مدل زیبای تزیین آش + آموزش چند روش ساده تزیین آش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گروه نویسندگان

انشا یک روز برفی | 5 انشا در مورد برف و توصیف یک روز برفی

انشا یک روز برفی | 5 انشا در مورد برف و توصیف یک روز برفی

قبلا با نوشته « انشا در مورد روز بارانی+انشاء با موضع باران » در خدمت شما بودیم که با استقبال فوق العاده شما روبروی شد حالا میرویم سراغ 7 انشا با موضوع « انشا یک روز برفی » امیدوارم برای معلمین ، دانش آموزان و اولیا آنها مفید باشد.

 

انشا یک روز برفی (۳)

در این نوشته از دلبرانه به سراغ موضوعات انشا در رابطه با برف رفته ایم ، موضوعاتی مثل :

موضوع انشا در مورد یک روز برفی

انشا یک روز برفی (۱)

 

قبلا هم چند موضوع انشا در مورد بارش برف باران و فصل های پاییز و زمستان پرداخته بودیم و حسابی از خجالتشان درآمده بودیم . بد نیست سری هم به این نوشته ها بزنید:

انشا در مورد زمستان | 12 انشا درباره فصل زمستان برای پایه های مختلف

انشا در مورد پاییز | 7 انشا ادبی و توصیفی در مورد فصل پاییز برای پایه های مختلف

 انشا در مورد روز بارانی+انشاء با موضع باران

انشا در مورد شب یلدا ، شب چله + متن انشا و مـقـالـه کامل برای شب یلدا

 

 انشا یک روز برفی (۴)

 

انشا یک روز برفی شماره یک

انشا یک روز برفی - متن به زبان ساده برای کودکان 

برای پایه تحصیلی : کودکان

موضوع انشا : یک روز برفی

مقدمه : به نام خدا انشای خود را در مورد یک روز برفی شروع میکنم .

من عاشق برف هستم .

چون برف خیلی کم می آید .

بعضی جاهای دنیا انقدر برف می آید که بچه ها خسته می شوند و دعا میکنند هوا آفتابی بشود

ولی چون در ایران برف کم می آید . در روز های برفی ما بچه ها خیلی خوشحال میشویم.

البته پدر ها و مادر ها هم خوشحال میشوند .

برف خیلی قشنگ است چون مثل برف شادی روز هم جا میبارد

و وقتی ما صبح از خواب بیدار میشویم انگار روز زمین و درخت و خیابان ها و ماشین ها پنبه ریخته اند .

وقتی برف می اید انقدر همه جا سفید میشود که انگار اینجا بهشت است.

من دوست دارم وقی برف آمد با دوستانم بازی کنم . ما در برف به هم گوله برفی پرت میکنیم.

و روی برف راه می رویم و به جای کفش روی برف نگاه میکنیم

یا روی برف میخوابیم

یا با پدر و مادر و دوست هایمان یا بچه های همسایه با هم آدم برفی درست میکنیم .

انشا یک روز برفی

من همیشه دوست دارم به آدم برفی کلاه و شال گردنم را بدهم تا سردش نشود.

من دوست دارم وقتی برف بارید با دوست هایم برف بازی کنم

و وقتی دست ها و صورتم یخ کرد به خانه بیایم و دستم را بگیرم روی بخاری تا گرم شود.

خیلی بخاری کیف میدهد. و دست آدم روی بخاری سوزن سوزن میشود.

ولی بعضی ها در زمستان بخاری ندارند و بابا هایشان پول ندارند بخاری نو بخرند و ما باید به آنها کمک کنیم .

چون زمستان ها خیلی سرد است.

و باید به آنها پول بدهیم که کلاه و دستکش و کفش بخرند که دست ها و پاهایشان یخ نکند .

ما در زمستان لبو و شغلم میخوریم چون گرم است و به آدم می چسبد.

انشا یک روز برفی

من خیلی برف را دوست دارم چون وقتی برف میبارد همه خوشحال میشوند و با هم بازی میکنند و می خندند

گاهی وقت که برف میبارد مدرسه ها تعطیل میشود

و من خیلی خوشحال میشود که میتوانیم بیشتر با دوستانم بازی کنم.

برف نعمت خدا است . باران هم نعمت خدا است. برف و باران باعث میشود گل ها و گیاه ها رشد کنند .

و مادر بزرگ من میگوید وقتی برف می آید یا باران می آید اگر آدم دعا کند . خدا دعای آدم را قبول میکند .

من دوست دارم برای همه دعاهای خوب بکنم .

من دعا میکنم یک روز که از خواب بیدار شدم همه جا سفید شده باشد . آمین .

این بود انشای من.

نتیجه گیری : برف نعمت خدا است و همه را خوشحال میکند .

انشا یک روز برفی (۸)

انشا یک روز برفی شماره دو

انشا یک روز برفی - متن ساده برای کودکان و نوجوانان 

برای پایه تحصیلی : به علت متن ادبی بیشتر مناسب نوجوانان است .

موضوع انشا : یک روز برفی را توصیف کنید 

مقدمه : به نام آفرینده فصل ها و زیبایی های نهفته در هر فصل انشا خود را آغاز میکنم .

 از خواب بیدار می شوم.همه جا سفید پوش شده است.ازخانه خارج

می شوم.  درختانی که تا پریروز لباس سبز پوشیده بودند و دیروز بی لباس

بودند،امروزلباس سفیدی به تن کرده اند. بام خانه ها هم سفید شده است.آب

 رودخانه ها یخبسته اند.دیگر آن ماهی های رنگارنگ نمی توانند سر از

 آب بیرون بیاورند واز منظره ی بیرون از آب لذت ببرند.دیگر آن چمنزارها

 و کشتزارها درمیان ما نیستند و لایه ای از برف صورتشان را پوشانده است.

در دوردست کوهای برف گرفته و ابرهای سیاه و سفید،شهر را سفیدرنگ

کرده اند و با دانه های ستاره ای شکل آن را برجسته نشان داده اند.

از تماشای منظره ی برفی چشم می پوشم و تصمیم قدم زدن میگیرم.جای

پای کفش هایم برروی برف ها نقش برمی دارند.صدای برف های زیر کفش-

 هایم مانند صدای خش،خش برگ های خشکیده ی پاییز است؛چرا که آن

برف هاینرم،زیر پاهایم خشک و سفت می شوند.

در آن طرف دانه های برفِ بلور مانند در نقطه ای جمع شده اند و یک

آدمکِ برفی را تشکیل داده اند.

انشا یک روز برفی

دوردست ها می نگرم؛خورشید هنگام طلوع کردن را مناسب می بیند و

 با یک پرتاب بر روی برف های بلورین نور می تاباند.آدم برفی ها از

 خجالت آب می شوند؛ پیاده روهای برفی به پیاده روهای سنگی تبدیل

می شوند؛یخ ها آب می شوند وماهی ها از خوشحالی به بالا و پایین

 می پرند.گل ها و چمنزارها سر از برف ها بیرون می آورند.برف هایی که

 از خجالت آب می شوند.درختان هم لباس صورتی به تن کرده اند.

حالا نوبت بهار است که سراز این برف ها بیرون بکشد.

نتیجه گیری : در هر سوی که نگاه میکنم نشانه ای زیبایی تو می بینم . ای خالق من . ای خالق زیبایی نهفته در هر دانه برف . ای نقاش چیره دست هستی . دوستت دارم .

انشا یک روز برفی (۹)

انشا یک روز برفی شماره سه

انشا یک روز برفی - متن ساده برای کودکان و نوجوانان 

برای پایه تحصیلی : هم کودکان هم نوجوانان

موضوع انشا : انشا از زبان یک دانه برف - سرگذشت یک دانه برف 

مقدمه : قلم در دست میگیرم و خود را دانه برفی سبک و در حال پرواز در آسمان نیلگون تصور میکنم

و از زبان دانه برف چنین می نویسم .

یک روز برفی پشت پنجره ایستاده بودم و بیرون را تماشا می کردم.

دانه های برف رقص کنان می آمدند و روی همه چیز می نشستند.

روی بند رخت، روی درختها، سر دیوارها، روی آفتابهٔ لب کرت، روی همه چیز. دانهٔ بزرگی طرف پنجره می آمد.

دستم را از دریچه بیرون بردم و زیر دانهٔ برف گرفتم.

دانه آرام کف دستم نشست. چقدر سفید و تمیز بود! چه شکل و بریدگی زیبا و منظمی داشت!

زیر لب به خودم گفتم: کاش این دانهٔ برف زبان داشت و سرگذشتش را برایم می گفت!

در این وقت دانهٔ برف صدا داد و گفت: اگر میل داری بدانی من سرگذشتم چیست، گوش کن برایت تعریف کنم:

من چند ماه پیش یک قطره آب بودم. توی دریای خزر بودم.

همراه میلیاردها میلیارد قطرهٔ دیگر اینور و آنور می رفتم و روز می گذراندم. یک روز تابستان روی دریا می گشتم.

آفتاب گرمی می تابید. من گرم شدم و بخار شدم. هزاران هزار قطرهٔ دیگر هم با من بخار شدند.

ما از سبکی پر درآورده بودیم و خود به خود بالا می رفتیم.

انشا یک روز برفی

باد دنبالمان افتاده بود و ما را به هر طرف می کشاند. آنقدر بالا رفتیم که دیگر آدمها را ندیدیم.

از هر سو توده های بخار می آمد و به ما می چسبید.

گاهی هم ما می رفتیم و به توده های بزرگتر می چسبیدیم و در هم می رفتیم

و فشرده می شدیم و باز هم کیپ هم راه می رفتیم و بالا می رفتیم و دورتر می رفتیم و زیادتر می شدیم و فشرده تر می شدیم.

گاهی جلو آفتاب را می گرفتیم و گاهی جلو ماه و ستارگان را و آنوقت شب را تاریکتر می کردیم.

آنطور که بعضی از ذره های بخار می گفتند، ما ابر شده بودیم، باد توی ما می زد و ما را به شکلهای عجیب و غریبی در می آورد.

خودم که توی دریا بودم، گاهی ابرها را به شکل شتر و آدم و خر و غیره می دیدم.

نمی دانم چند ماه در آسمان سرگردان بودیم. ما خیلی بالا رفته بودیم. هوا سرد شده بود.

انشا یک روز برفی

آنقدر توی هم رفته بودیم که نمی توانستیم دست و پای خود را دراز کنیم. دسته جمعی حرکت می کردیم:

من نمی دانستم کجا می رویم. دور و برم را هم نمی دیدم. از آفتاب خبری نبود.

گویا ما خودمان جلو آفتاب را گرفته بودیم. خیلی وسعت داشتیم. چند صد کیلومتر درازا و پهنا داشتیم.

می خواستیم باران شویم و برگردیم زمین.

من از شوق زمین دل تو دلم نبود. مدتی گذشت. ما همه نیمی آب بودیم و نیمی بخار.

داشتیم باران می شدیم. ناگهان هوا چنان سرد شد که من لرزیدم و همه لرزیدند.

به دور و برم نگاه کردم. به یکی گفتم: چه شده؟ جواب داد: حالا در زمین، آنجا که ما هستیم، زمستان است.

البته در جاهای دیگر ممکن است هوا گرم باشد.

این سرمای ناگهانی دیگر نمی گذارد ما باران شویم. نگاه کن! من دارم برف می شوم. تو خودت هم...

رفیقم نتوانست حرفش را ادامه بدهد. برف شد و راه افتاد طرف زمین.

دنبال او، من و هزاران هزار ذرهٔ دیگر هم یکی پس از دیگری برف شدیم و بر زمین باریدیم.

وقتی توی دریا بودم، سنگین بودم. اما حالا سبک شده بودم.

مثل پرکاه پرواز می کردم. سرما را هم نمی فهمیدم. سرما جزو بدن من شده بود. رقص می کردیم و پایین می آمدیم.

وقتی به زمین نزدیک شدم، دیدم دارم به شهر تبریز می افتم. از دریای خزر چقدر دور شده بودم!

انشا یک روز برفی

از آن بالا می دیدم که بچه ای دارد سگی را با دگنک می زند و سگ زوزه می کشد.

دیدم اگر همینجوری بروم یکراست خواهم افتاد روی سر چنین بچه ای، از باد خواهش کردم که مرا نجات بدهد و جای دیگری ببرد.

باد خواهشم را قبول کرد. مرا برداشت و آورد اینجا. وقتی دیدم تو دستت را زیر من گرفتی ازت خوشم آمد و ..

در همین جا صدای دانهٔ برف برید. نگاه کردم دیدم آب شده است و دوباره به چرخهٔ بزرگ طبیعت بازگشته است.

نتیجه گیری : شاید اگر خیال با ما همراه باشد و خود را به جای برف ، باران ، درختان ، گل ها و خورشید و آسمان حس کنیم خواهیم دانست همه پدیده های طبیعی به زیبایی و با نظمی شگفت انگیز آفریده شده اند و انسان تنها میتواند نگهبان این همه زیبایی و شگفتی در طبیعت باشد و نه نابود گر آن.

انشا یک روز برفی (۵)

انشا یک روز برفی شماره چهار

انشا یک روز برفی - نوجوانان 

برای پایه تحصیلی :  نوجوانان

موضوع انشا : توصیف یک روز برفی و یاد آوری کمک به نیازمندان در سرمای زمستان  

مقدمه : برف یک نعمت است و نعمت های خدا همیشه زیبا و خوبند اما یادمان باشد بعضی وقت ها نعمت ها و شادی ها ی ممکن است برای یک خانواده فقیر غصه باشد نه شادی ، مثل عید که ما خوشحالیم ولی یک کودک یتیم بدون یک لباس نو و آجیل و شیرینی هیچ عیدی را تجربه نمیکند و مثل برف .... برف این نعمت شکوهمند و زیبا شاید غم و غصه یک خانواده فقیر باشند که توان خرید لباس گرم و بخاری خانه خود را ندارند . من این انشا را به این آدم ها تقدیم میکنم به امیدی که گاهی یادی از آنها بکنیم و تنها به شادی و خوشی خودمان فکر نکنیم .

خدایا به امید تو ...

انشا یک روز برفی

صبح بیدار شدم و سرمای عجیبی در اتاقم حس کردم

نگاهم به پنجره افتاد که دیدم پشت پنجره مقدار زیادی برف سفید نشسته است…

حس عجیبی در دلم جوانه زد و با سرمای برف و زیبایی آن دو حس متفاوت را در قلبم حس کردم…

سریع از جا بلند شدم و به سمت حیاط دویدم برف سفید همه جا را سفید پوش کرده بود ..

به سمت برفها دویدم و دستانم را در عمق برف فرو بردم و از شادی فریاد کشیدم….

خدایا شکر… عجب نعمت سرد و زیبایی!

بی اختیار یاد لباسهای زمستانی ام افتادم و از اینکه سال گذشته همه چیز خریده بودم خرسند شدم

اما در کنار این خوشحالی به یادکودک دست فروش کنار مدرسه افتادم

به یاد لباسهای کهنه اش….

قطره اشکی بر چشمانم نشست او امروز چه خواهد پوشید؟

وقتی به مدرسه رسیدم فقط چشمانم در انتظار دیدن او بود

بر خلاف انتظارم که امروز لباسهای گرمی خواهد داشت

باز هم کفشهای پاره ی او سردی برف را برایم سردتر کرد…

نتیجه گیری : به جای نتیجه گیری این شعر را تقدیم شما میکنم :

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

انشا یک روز برفی (۷)

انشا یک روز برفی شماره پنج

انشا یک روز برفی - نوجوانان 

برای پایه تحصیلی :  نوجوانان

موضوع انشا : خاطره یک روز برفی 

مقدمه : در این انشا میبایست یک خاطره از یک روز برفی را تعریف کنم ... اما فکر کردم بهتر است بجای تعریف خاطرارت تکرای خودم از برف بازی و ساختن آدم برفی ، خاطره ای از آیت الله حسن زاده آملی در یک روز برفی را تعریف کنم که مربوط میشود به سخت کوشی استاد ایشان -مرحوم حضرت علامه ابوالحسن شعرانی- در تدریس و علم و دانش .

آیت الله حسن زاده آملی تعریف میکنند :

وقتی من در خدمت ایشان که بودم، در سال تعطیلی نداشتیم.

بنده از یادم نمی رود که یک سال برا ما گذشت و فقط دو روز درس را تعطیل کردیم،

یکی روز عاشورا، یکی روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و بقیه روزها را درس می خواندیم.

یکی از خاطرات خوشی که از محضر ایشان دارم این است که در یک زمستان برف خیلی سنگینی آمده بود

و من مردد بودم که به کلاس درس بروم یا نه؟ به هر حال تصمیم گرفتم بروم.

وقتی در خانه  ایشان رسیدم، خواستم در بزنم؛ با آن برف سنگین که آمده بود،خجالت می کشیدم.

مدتی ایستادم که کسی بیرون بیاید، اما کسی نیامد. در هر صورت در زدم و وارد شدم.

پس از اینکه وارد شدم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند.

سلام کردم و به محض نشستن عذر خواهی کردم. گفتم: آقا در این برف مزاحم شدم، می خواستم نیایم.

ایشان فرمودند: چرا؟ گفتم: در این برف نخواستم مزاحم بشوم

گفتند: مگر شما که از مدرسه مروی تا اینجا می آمدید،گداها در راه ننشسته بودند و گدایی نمی کردند؟

گفتم: چرا فرمودند: امروز آنها بودند یا نبودند؟

گفتم: چرا بودند، امروز روز کسب و کار آنها است

فرمودند: خوب آنها که تعطیل نکردند، چرا ما تعطیل کنیم؟!

انشا یک روز برفی

نتیجه گیری : علما و دانشمندان و بزرگان علم و دین و هنر ، هرگز به تن آسایی و رفاه به این درجات علمی نرسیده اند . بلکه با ساخت کوشی و صبر و تلاش و تلاش و تلاش به موفقیت رسیده اند . به قول معروف : «بهشت را به بها دهند نه به بهانه »

منبع خاطره بالا : سایت جهان نیوز

انشا یک روز برفی (۶)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گروه نویسندگان

انشا در مورد زمستان | 12 انشا درباره فصل زمستان برای پایه های مختلف

انشا در مورد زمستان | 12 انشا درباره فصل زمستان برای پایه های مختلف

فصل های مختلف و توصیف آنها همیشه موضوع انشا مورد علاقه معلمین بوده و هست ، انشا در مورد زمستان نیز با توجه به زیبایی هایی طبیعی فصل زمستان از این قاعده مستثنی نیست به همین جهت ما هم در دلبرانه برای کمک به دانش آموزان و بیشتر اولیایی که مجبورند انشای کودکانشان را بنویسند :))) این متن را که شامل 12 انشا مختلف درباره زمستان با موضوعات و نگاه ها و سبک ها نگارشی مختلف است برای شما جمع آوری کرده ایم . امیدوارم مفید باشد.

انشا در مورد زمستان (۲)

انشا در مورد زمستان شماره یک

انشا در مورد زمستان- متن ساده کودکانه در مورد زمستان

برای پایه تحصیلی :کودکان - به زبان ساده

موضوع انشا : زمستان را دوست دارم

مقدمه : به نام آفرینده فصل ها انشا خود را آغاز میکنم .

من فصل زمستان را دوست دارم .

همه فصل ها زیبا هستند ، هر کدام یک جور قشنگی دارند .

بهار پر از گل های زیباست ، تابستان گرم و پر نور است ، پاییز همه درخت ها رنگارنگ میشوند ولی زمستان هم زیباست.

من فصل زمستان را به خاطر روز های برفی خیلی دوست دارم .

وقتی برف می آید میتوانیم آدم برفی درست کنیم و با دوست های خود برف بازی کنیم که خیلی کیف میدهد.

وقتی زمستان میشود در خیابان ها لبو و باقالی داغ می فروشند که سرما خیلی میچسبد .

البته گاهی آدم در فصل زمستان مریض میشود و باید به دکتر برود و داروی بخورد ولی من باز هم فصل زمستان را دوست دارم .

فقط بدی زمستان این است که ممکن است کسی در زمستان لباس گرم یا بخاری نداشته باشد .

من در زمستان همیشه میترسم اگر کسی بخاری نداشته باشد مریض بشود .

دوست دارم وقتی بزرگ شدم به کسانی که پول ندارند کمک کنم که بخاری و کاپشن و لبو برای بچه هایشان بخرند.

این بود انشای من .

نتیجه گیری : هر فصلی برای خودش قشنگ است و ما باید همیشه به فکر همدیگر باشیم و به هم کمک کنیم .

انشا در مورد زمستان (۲)

 

انشا در مورد زمستان شماره دو

انشا در مورد زمستان- متن ادبی -توصیفی در مورد زمستان و شکوه و زیبایی های آن

برای پایه تحصیلی :نوجوانان

موضوع انشا : زمستان را با یلدا ، آدم برفی حیاط ، سرما ، عظمت و معصومیتش دوست دارم

مقدمه :

زمستان است. هوا سرد است.

چه بیچاره ها آدم هایی که ندارند سرپناهی برای شب هایی به درازی شب یلدا.

یلدا اولین شب است. اولین شب سال، سالمان زمستان است، یعنی من دوست دارم که سال با زمستان شروع شود. من زمستانیم.

شاید نباید از ترحم صحبت کنیم. زمستان خشک و خشن است.

خشونتی که در آن طراوت جاریست، طراوتی مانند زندگی.

شاید به نظر آید همه مرده اند، اما این مردگی نیست، خشوع طبیعت است در برابر عظمت زمستان.

می گویند زمستان مبارزه ای است، مبارزه ای بین ماندن و نماندن، اما فکر می کنم اشتباه است.

زمستان برهه ایست برای نشان دادن لیاقت ها. آن که دارد لیاقت ماندن را، منتخب می شود. پس آدم های بزرگند که می مانند.

کم نیستند کسانی که متنفرند از این فصل پرموهبت و چه بسیار دارند علاقه به بهار.

آنها بهار را عروس می دانند، یعنی عروسش کردند.

چنان از آن یاد می کنند که حتی بعضی مواقع در وصف هم نمی گنجد، اما در برابر شکوه و جلال زمستان هیچ نیست.

وقتی چشم به باغچه ی برف نشسته ی حیاط می اندازیم، برف را آن چنان مظلومانه می توان دید

که در روی زمین با تواضع و فروتنی وصف ناپذیری روی زمین جای گرفته. چه چیز از این بالا تر است؟ آیا این زیباست یا آن برگ های سبز بهار؟

آدم برفی کوچکی در گوشه ی حیاط با چشمانی سرمه شده، چشم به در حیاط دوخته،

انگار منتظر است. منتظر کسی، چیزی یا نسیمی.

دلمان تنگ می شود برای سردی زمستان، برای برف هایش، برای سفیدیش.

سفیدی بی لک و یکدست. آدم برفی کم کمک آب دماغش می آید، انگار گرما خورده. دیگر قرص های مسکن و پنی سیلین درمانش نمی کند.

شب چهارشنبه است و چهارشنبه سوری، آخرین چهارشنبه ی سال. بهار می آید.

آدم برفی مان دیگر نیست. شال گردنش روی زمین است، هویجی که روی آن افتاده و …

نتیجه گیری ... من زمستانی ام و زمستان را بهمه شکوه و ابهت و زیبایی های پنهانی که دارد می ستایم .

انشا در مورد زمستان (۱۰)

انشا در مورد زمستان شماره سه

انشا در مورد زمستان- متن ادبی در مورد زیبایی های زمستان

برای پایه تحصیلی :نوجوانان

موضوع انشا : زمستان زیباست 

مقدمه : خداوند زیباست و آفرینده زیبایی ها ... زیبایی که مدام در هر روز در هر فصل در برابر چشمام ما قرار میدهد ، زیبا مثل دانه های معصوم برف

آن گاه که دانه های ظریف برف رقصان بر زمین می نشینند.

در آن هنگام که برگ درختان دانه دانه بر زمین می افتند و زمین را فرش می کنند.

آن هنگام که ناله ی پرندگان گرسنه در برف مانده در بیابان به آسمان می رسد.

در ان هنگام است که زمستان با قدم های سرد و آرام به سرزمین ما می رسد.

در سوز سرما آتش درون بخاری ها همچون دل من و تو گرم است.

سپاهیان ابر های سیاه در بلندای آسمان به جنگ هم می روند وصدای شمشیر های آن ها چون رعد سینه ی آسمان را می شکافد

در آخر اشک سپاهیان شکست خورده بر آن گندم زار می چکد اشکی که برای ما رحمت است.

توپ خورشید در زیر لحاف ابر ها گم شده بوران می آید و برف ها پر می کشند

درختان عریان شده در پاییز لباس سپید به تن می کنند.

و این ها تنها گوشه ای از زیبایی زمستان است . زمستان زیباست

نتیجه گیری : انشای کوتاه خود را با این دعای زیبا در قالب  شعر به پایان می برم :

دعا میکنم غرق باران شوی

چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق

بهاری ترین فصل ایمان شوی

انشا در مورد زمستان (۹)

انشا در مورد زمستان شماره چهار

انشا در مورد زمستان- متن کوتاه توصیفی در مورد زمستان 

برای پایه تحصیلی :نوجوانان -کودکان

موضوع انشا فصل زمستان را توصیف کنید.

مقدمه : زمستان آغاز شد و من هم انشای خود را با این دعا آغاز میکنم 

مواظب گرمای دلت باش

تا کاری که زمستان با زمین کرد ،

زندگی با دلت نکند

پس از اتمام پاییز،زمستان کوله بار سرد خود را بر زمین میگذارد

زمستان فصلی است،سفید…

این فصل آخرین فصل سال است

روزها،ماه ها،در پی هم میگذرند ….

تا به این فصل زیبا میرسیم

در این فصل درختان لباس عریانی به تن میکنند

همه ی خیابان ها،کوچه ها عروس میشوند…

عروسی از جنس سرما،از جنس آرامش

کوله بار این فصل پر از برف و پر از ترانه های بارانی است…..

ترانه های بارانی هم کوله بار بارانی و غم خود را در این فصل میگذارند

این فصل روح لطیفی به شاهرگ هستی می بخشد

در این فصل عقل ها حیران میشود از زیبایی های طبیعت

حرف های ناگفته ای در این فصل در ژرفای جانمان باقی میماند

هم چنان که در این فصل برف و باران میبارد…..

قصه ای که نامش زندگی است هم چنان جریان دارد…..

امیدوارم که در این فصل دل ها همچون این فصل ….

سرد و بارانی نشود….

اما آخر این فصل مانند فصل های بی وفای دیگر هوس رفتن میکند

کاش زمستان کفش داشت…..

و او را نگه میداشتم ،…..

در را به رویش قفل میکردم…..

و چه کارها که برای ماندنش انجام نمیدادم

تا مرا با این همه زیبایی تنها نگذارد….

اما من چه بخواهم و چه نخواهم میرود…….

اما با رفتن او سال جدیدی آغاز میشود….

که فصل بهار فرا میرسد که جشن طبیعت است……

نتیجه گیری : در پایان انشای زمستانی خود را با شعری بهاری به پایام می برم به امید شادی کسانی که دوستشان دارم 

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی

کسی گل بدمد و باز تو در گل باشی

انشا در مورد زمستان (۸)

انشا در مورد زمستان شماره پنج

انشا در مورد زمستانتوضیح در مورد زمستان -ویژگی های طبیعی - بارندگی - زندگی حیوانات و ...

برای پایه تحصیلی :کودکان -نوجوانان ( این متن به علت سادگی هم برای کودکان هم نوجوانان قابل استفاده است )

موضوع انشا : در مورد فصل زمستان و ویژگی های آن توضیح دهید.

مقدمه: سال چهارفصل دارد،به اسم های بهار،تابستان،پاییز و دراخرزمستان،فصل سرما و برف و باران.

زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده است وهمیشه خواهدبود.

فصلی که خیلی از مردم ان را به خواب طبیعت تعبیر می کنند.

فصلی که روح ازبدن طبیعت خارج می شودوبه خواب موضعی می رودتا که نوروز و بهار فره برسد

ودوباره طبیعت نفسی تازه بکشدودباره زیبایی های خودرا به نمایش برساند.

زمستان فصلی است که ابرهای سیاه،اسمان را می پوشاندوازان هابرف های سفید همچون مرواریدبه زمین می نشیندو زمین را سپیدپوش می کند.

گویی طبیعت لباس سپیدی پوشیده تا خودرا برای روز عیدوبهاراماده کندوجشن و پایکوبی به راه کند

باامدن زمستان و باران زمین از اب و برکت خداوندسیراب می شودو درختان و زمین کم کم از بستر و ارامگاه خود بیرون می اید

گویی که دوباره متولدشده اند.فصل زمستان همچون همه ی فصل ها سه ماه دارد به نام های دی و بهمن واسفند.

دراین فصل بعضی از حیوانات به خواب زمستانی می روندمانندمار،مارمولک و خرس

و پرندگان به علت سرما از منطقه ی سردسیر به منطقه ی گرم سیر مهاجرت می کنند

و همچنین دراین فصل سفره های زیرزمینی و چشمه ها و رودخانه ها پراب می شوندو زمین را برای کشت و کاربهاری اماده می کنند.

نتیجه گیری:
زمستان یکی از پرنشانه ترین فصل های خداوندمی باشد.این فصل این نتیجه را به ما می دهد که خداوندقادر و توانا می تواند مردگان را در روز رستاخیز زنده کندو بهار بعداز امدن زمستان بهترین نشانه ی ان می باشد.

منبع : ansha.ir

انشا در مورد زمستان (۳)

انشا در مورد زمستان شماره شش

انشا در مورد زمستان- متن ادبی در مورد پاییز

برای پایه تحصیلی :نوجوانان - کودکان  ( این متن به علت سادگی هم برای کودکان هم نوجوانان قابل استفاده است )

موضوع انشا : زیبایی های فصل زمستان را توصیف کنید.

مقدمه : به دل نا گفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم
به روی پوستین سالخوردم
زمستان در زمستان برف دارم

زمستان باکوله باری ازسرما فرامی رسد وسردی این فصل نو،باهمه ی خوبی ها وبدی هایش،آغازمی شود.

زمستان فصل سردی وبرف های سپیدی است که،روی پشت بام خانه ها،بیش ازپیش خودنمایی می کند.

درفصل زمستان،رودخانه هایخ می بندند،

درختان به خواب می روند وطبیعت پس ازسه فصل کوشش،استراحت خودراآغاز می کند.

دراین فصل،درختان برهنه می شوند تابرای فصل بعدی لباس نو برای خود،مهیاکنند.

زمستان با تمام سردی و بی رنگی اش،مهربان است.

درزمستان میوه هایی به بارمی نشینند که سردی این فصل را،برای همگان شیرین می سازد.

آمدن این فصل سرد باخود موهبت های فراوانی به همراه دارد.

برف بازی های کودکانه وقهقهه های نشاط آور موهبتی است که یادآور جریان داشتن زندگی می باشد.

یلدا،بلندترین شب سال،درآغازفصل زمستان است.

دورهم جمع شدن خانواده هاوگرفتن فال حافظ وخوردن دانه های سرخ انار که بی شباهت به یاقوت های گران بها نیستند،

شیرینی این فصل را دوچندان می نماید.

زمستان هرچند سرد،فصل گرمی قلب های خانواده هایی است که،درکنارکرسی به شاهنامه خوانی می پردازند.

دراین فصل زمین،لباسی که مانند لباس عروس است می پوشد ومنتظر است تا داماد خود باسرسبزی اش اوراسفید بخت کند!

دریغ که سردی و سرسبزی به هم نمی رسند.

شب هایی که ستارگان برفرازآسمان خودنمایی می کنند،

ازهرمؤقع دیگر خواستنی تر می شوند ومن کودکی را دیدم که می خواست بانردبام خانه اش آسمان رادرنوردد

وستاره هارادرآغوش بگیرد تامبادا،آن ها سردشان شود!

خوابیدن درفصل زمستان حالی دیگردارد.

درست نمیدانم اناشاید این درخت های برهنه هم احساس مرادارند.

کسی چه می داند،شاید این فصل سپیدی ازفصل سرسبزی که همه آن رابه رخ زمستان می کشند،مهربان ترباشد.

زندگی درحرکت است باتمام خوشی ها،ناخوشی ها،سردی ها وسبزی ها.

درنظرمن عاشقانه ترین فصل،فصل زمستان است.

برف های نشسته روی نیمکت های پارک جلوه ی این فصل پرازعشق رانمایان می کند

و کسی که باتمام این زیبایی ها،فصل زمستان رادوست ندارد قلبش تماشایی است.

زمستان می رود وبهارمی رسد.ننه سرما رخت های خودراجمع می کند

وجایش رابه عمو نوروز قرض می دهد.

نتیجه گیری: زندگی همین لحظه های خوشی است که این فصل هارارقم می زند.

وقتی کودکی پابه دنیا می گذارد،درگوشش نغمه ی خوش اذان رازمزمه می کنند ووقتی کسی روی درنقاب خاک کشید،

نمازی بی اذان برایش می خوانند.گویی مدت زندگی به اندازه ی فاصله ی بین اذان تانمازاست وافسوس چه فاصله کوتاهی!

انشا در مورد زمستان (۱)

انشا در مورد زمستان شماره هفت

انشا در مورد زمستان- توصیفی انتقادی در مورد توصیف یک روز زمستانی

برای پایه تحصیلی :نوجوانان 

موضوع انشا : یک روز برفی در زمستان را توصیف کنید 

تنیده روی ذهن ام تور رویا
قلم در دست، در کنج اتاقی
نشسته شاعری تنهای تنها

دی شب پشت پنجره ی ما و تمام پنجره های دیگر برف آمد.
همه جا نشست و نور ماه را به تاریکی میان اتاق ها انداخت.
نیمه شب که من به دلایلی هنوز مثل جغد عجیب و مرموزی بیدار بودم
لایه ای از برف دیگر همه جا را پوشانده بود و

جالب تر این که صبح روز بعد آن لایه ی تمیز و دست نخورده ضخیم و ضخیم تر شده بود.
سکوت برف زیبا بود و قرت قرت خشک و پوک قدم های مردم آزار من از آن هم زیبا تر.

من برای کار بخصوصی از خانه بیرون نرفته بودم.
حتی برای برف بازی هم نرفته بودم.
و بنابراین جز کفش های کتانی و می توان گفت کهنه ام
حوصله ی پوشیدن چیز دیگری را نداشتم.
من در طول راه مثل همیشه به چیز های زیادی فکر کردم.
فکر کردم و کفش های خیسم را با کیف و لجاجت خاصی
میان برف های مرتب و تازه بر هم نشسته کشیدم.

آنقدر غرق فکر بودم که به سرما هم اهمیت چندانی ندادم.
گرچه از حق نباید گذشت که زیاد هم پوشیده بودم.
به هر حال آن چه امروز گذشت
فرق چندانی با آن چه در یک روز غیر برفی ممکن بود
برای من اتفاق بیفتد نداشت و
من در حالی که به یاد آن زلزله ی کذایی
با جدیت مراقب سرزدن هرگونه ناشکری از جانب خود بودم
آهسته به این فکر می کردم که چرا زندگی بعضی بچه ها این همه یک نواخت و آرام است.

و باز خیلی زود صدایی مثل صدای دوستی
که اولین بار جواب این سوالم را داد در من تکرار کرد مهم قلب و فکر آدمیزاد است نه اطرافش
و من می دانم تا مدتی گرچه کوتاه باز با همین جواب ساده قانع خواهم شد و
در راه آمد و رفت هایم در افکار و خیالات عجیب دیگری غرق خواهم گشت.

انشا در مورد زمستان (۴)

انشا در مورد زمستان شماره هشت

انشا در مورد زمستانانشای توضیحی در مورد زمستان از زبان کودکانه

برای پایه تحصیلی : کودکان (به زبان ساده )

موضوع انشا : توصیف زمستان از زبان یک کودک فقیر روستایی 

مقدمه : زمستان فصل زیبایی است ولی چون سرد است ما باید به کسانی که بخاری و لباس گرم نداریم کمک کنیم .

این انشا را از زبان یک کودک فقیر آغاز میکنم .

زمستان یک فصلی هست که بعد از فصل پاییز است.

در زمستان روی درختها برف می ریزد.

وقتی که برف باریدن تمام می شود ما می توانیم در زیر درخت برویم و آن را تکان تکان بدهیم تا دوباره برف ببارد.

من این کار را دوست می دارم. مادر من این کار را دوست نمی دارد.

چون هروقت من این کار را می کنم مادرم می گوید " این کارو نکن. سرما می خوری پول نداریم تو را به دکتر ببریم ."

مادر من زن مهربانی است. من او را دوست می دارم.

خانم معلم ما می گوید درختها در فصل زمستان خوابیده اند و دوباره در فصل بهار بیدار شدند.

زمستان یک فصلی هست که در آن هوا سرد بوده است. ما در خانه بخاری داریم ولی آن کار نمی کند.

ما باید در آن نفت بریزیم ولی پدرم این کار را نمی کند. او می گوید در خانه برای نفت خریدن ما پول نداریم.

یک شب که خیلی در آن سردم بود از رختخوابم بلند شدم و به نزد پدرم رفتم و او را با سرعت تکان تکان دادم تا بیدارش کنم

و به او بگویم که سردم بوده است. وقتی او را بیدار کردم او من را کتک زد و من در زیر پتوی خودم رفتم و گریه کردم.

در زمستان باران هم می بارد و روی زمین جمع می شود. در کفشهای من دو سولاخ بزرگ دارد و یک سولاخ کوچک هم هست

و در آنها آب فرو می رود. همیشه پاهای من در زمستان یخ زده بوده است. در زمستان ممکن است مردم بمیرند.

در پارسال یکی از همسایه های ما از سرما مرد. آنها بخاری نداشته اند.

ما بخاری داریم ولی کار نمی کند. بخاری خیلی چیز خوبی است و در زمستان برای ما خیلی لازم داریم.

در زمستان پرنده های قشنگ به مسافرت می روند و کلاغ می آید. کلاغ قارقار می کند.

آنها برای درختها لالایی می گویند وگرنه درختها خوابشان نمی توانند ببرد.

وقتی درختها در خواب هستند پدرم شاخه های آنها را میبرد.

او می گوید آنها در خواب هستند و دردشان نمی کند. من یک برادر کوچک دارم.

من در زمستان آدم برفی درست کرده ام.

مــن در حیات آدم برفی درست کرده ام. آدم برفی من هیچوقت دماق ندارد. آدم برفی من نمی تواند نفس بکشد و زود می میرد.

من در کارتن دیده ام که دماق آدم برفی از هویج است. مادرم به من هویج نداده است.

ولی یک بار من در آشپزخانه رفتم و یک دانه هویج که داشتیم دزدیدم و آن را دماق آدم برفی کردم و او توانست که نفس بکشد و خیلی خوشحال شد.

وقتی مادرم فهمید خیلی ناراحت شد. 

من فصل زمستان را دوست می دارم. 

نتیجه گیری : این انشا از زبان یک کودک فقیر و روستایی است و به ما می آموزد زمستان بجز زیبایی ها و تفریحاتی که برای ما دارد روز های سختی برای خانوده های فقیر و روستایی محسوب می شود و شاید بهترین روز هایی که ما در آن برای کمک به هم نوعان خود آزموده می شویم . 

انشا در مورد زمستان (۵)

انشا در مورد زمستان شماره نه

انشا در مورد زمستان- متن ادبی و شاعرانه در مورد زمستان

برای پایه تحصیلی :نوجوانان- کودکان

موضوع انشا : زمستان با توصیفات ادبی و شاعرانه توصیف کنید.

مقدمه :  من در انتظار آمدن زمستان با آن کوله بار پر از برف و سرما انشای خود را آغاز میکنم . 

دوباره می آید، هر سال همین موقع می آید. کوله بارش را جمع می کند و به سوی پاییز می آید.

پاییز هم کاسه ای آب برای بدرقه اش می ریزد ولی قدم زمستان آنقدر سرد است که برف بر روی تپه شروع به باریدن می کند.

بله زمستان آمد، بعد از پاییز هر سال این گونه است .

ولی امسال و سال های بعد زمستان شاید مهربان باشد و شاید قدمش سرد نباشد و شاید برفی نیاید.

سنجابی که فندق هایش را کنار درختی پنهان کرده با اشتیاق به سمت خانه اش می دود و همچون ستاره ای درخشان می خندد.

زمین نیز با طراوت و شادابی از گرسنگی اش می گذرد و غذای ذخیره شدهی او را نمی قاپد چون اگر غذایش را بخورد

او دیگر غذایی برای خوردن ندارد و زمین طرفدار عدل و داد است.

درختان مانند اسکلت های بلور آجین در میان جنگل نمایان اند و قندیل های نقره ای و درخشنده ی کنارهی غار روشن کننده ی تاریکی سرما اند.

سرما ناراحت است چون آفتاب ناراحت است و همچنین درخت که دیگر نمی تواند سر سبزی چمنزار را ببیند و در اعماق آن سفر کند.

آفتاب نظاره کنننده ی این منظره است. او برف را می بیند، سنجاب را می بیند و همچنین پنبه های خیس و نم دار ننه سرما.

سرما می گوید که لحاف ننه سرما پاره شده ولی ننه سرما می گوید لحاف خدا پاره شده،

من نمی دانم کدام درست است ولی میدانم که خداوند لحاف کسی را بی خود و بی جهت پاره نمی کند،

حتمأ سرما خشمگین آب پاییز را به یخ تبدیل کرده و پاییز ناراحت شده است.

ولی صحبت سرما و دندان پاییز نگذاشت بگوید که او برگ درختانش ریخته است.

و این حس همکاری اینجا هست، نه در شهر، در آنجا نفس کز گرمگاه سینه می آید بیرون ابری شود تاریک و مه در آسمان تیره ی سرما پنهان می کند مارا .

نمی زارد ببینیم یکدگر را و حل کنیم درد و ناله ی مردمان شهرمان را.

انشا در مورد زمستان (۶)

انشا در مورد زمستان شماره ده

انشا در مورد زمستان- توصیف ادبی فصل زمستان و زیبایی های آن 

برای پایه تحصیلی :نوجوانان 

موضوع انشا : فصل زمستان

مقدمه : قلم در دست میگیرم و زیبایی ها و زشتی های زمستان را این گونه آغاز میکنم . 

به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
“هوا بس ناجوانمردانه سرد است”

دی با عصبانیت وارد خانه میشود.

نسیم بی رحمانه از زمین و زمان روح میگیرد.تن باغچه ها مانند کویر خشک و پیر میشود.

درخت با پاهای برهنه زیر برف لرزه میزند.

دانه های برف رقص کنان بر روی زمین می نشینند.

درخت رخت دامادی و عروس آن یعنی باغچه لباس عروس می پوشد.

گل درون گلدان،کم کم می میرد.گلدان از مرگ هم صحبتش به غم می نشیند.

چه شب هایی که گل و گلدان بی بهانه با هم صحبت می کردند

رود ها از حرکت می ایستند . جوی ها یخ می زنند.قندیل های یخ مانند خنجر تیز می شوند .

قندیل ها از دور برق میزنند و خود نمایی میکنند.

گنجشک ها دیگر بازی نمیکنند.این روز ها فقط روی سیم های برق یک گوشه کز میکنند.

روی گنجشک برف مینشیند و مثل بید می لرزد.

بچه ها با لباس گرم به بیرون می زنند. گلوله های برفی درست می کنند و به سر و کله هم می زنند.

مادر هایشان از دور نگاهشان میکنند که خدایی نکرده بچه عزیز دردانه شان آسیبی نبیند.

نتیجه گیری : زمستان یکی از فصل های زیبای خداوند است.درست است کمی سرد و بی روح است ولی در آن زندگی نهفته شده است که برای دیدن آن چشم دل می خواهد. و برای دیدن زیبایی های این سرمای ناجوانمرد میباید که چشم های دل را بگشایی.

به قول شاعر ، چشم دل باز کن که جان بینی ، آنچه نادیدنی ست آن بینی 

انشا در مورد زمستان (۷)

انشا در مورد زمستان شماره یازده

انشا در مورد زمستان- متن ادبی برای ارتباط بین تغییر فصل ها و زندگی ما 

برای پایه تحصیلی :نوجوانان به زبان ساده

موضوع انشا با تماشای فصل زمستان و تغییر فصل ها چه نتیجه ای می گیرید؟ 

مقدمه : با من در این انشا همراه باشید تا باشما از سلطنت کوتاه زمستان و زیبایی های ان بگویم . 

زمستان فصل سوز و سرما است

فصلی است که روی درختان شکوفه های برفی می گذارند. 

بر روی خاک گل های یخی می کارد و روی پنجره ی اتاق من جامه ای سفید می اندازد

زمستان سپیدی قبل از سبزی است

زمستان برای خود هر ساله سلطنتی کوتاه ولی باشکوه درست می کند چنان سلطنتی می سازد که به او قوی ترین فصل سال می گویند.

قدرتی که درختان را می خواباند آب ها را منجمد می کند

پرندگان را فراری می دهد به گرمای طاقت فرسای زمین غلبه می کند

بر روی آسمان توری ابری می کشد وبرف و باران می بارد و آهنگ رعدو برق و طوفان از سر می دهد

و آدم برفی های کوچک و بزرگ را سربازان قصر خود قرار می دهد قصری از جنس برف .

اما سلطنت آن زیاد طول نمی کشد به طوری که درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند

پرندگان باز می گردند خورشید دوباره گرم و درخشان می شود و آسمان دوباره آبی رنگ می شود

آن موقع است که شیشه ی پر از برف اتاق من تمیز می شود و آنگاه است که می گویم بدرود بر زمستان و درود بر بهاران.

نتیجه گیری : همانطور که سلطنت با شکوه زمستان زیباست ولی همیشه گی نیست ، زیبایی های زندگی نیز اگر چه گاهی زیبا و گاهی سخت است ولی همیشه گی نیست و دیر یا زود تمام میشود و ما می مانیم و بهار زندگی و آنچه قبل از زمستان زندگی با اعمال خود کاشته و برای خود به جا گذاشته ایم . 

انشا در مورد زمستان (۳)

انشا در مورد زمستان شماره دوازده

انشا در مورد زمستان- به زبان ساده کودکانه در مورد علاقه به زمستان و برف و برف بازی 

برای پایه تحصیلی : کودکان 

موضوع انشا : من عاشق زمستان هستم زیرا ...

مقدمه : انشایم را آغاز میکنم .روی یک برگه سفید . انگار شب تا صبح مدام روی آن باریده و آن را سفید کرده است . به نام خدا .

بهترین لحظات زندگی من زمانی است که صبح از خواب بیدار شوم و ببینم که برف باریده و همه‌جا سفید شده.

وقتی برف روی زمین نشسته باشد، سکوت سنگینی همه‌جا را فرا می‌گیرد.

عاشق وقت هایی هستم که ماشین ها روی برف لیز می‌خورند.

بچه‌هایی که برف‌بازی می‌کنند و می‌خواهند آدم‌برفی بسازند، اما بلد نیستند.

عاشق جای پای کبوترها روی برف هستم.

همیشه در زمستان کنار پنجره اتاقم برای پرندگان دانه برنج یا گندم می‌ریزم،

چون می‌دانم که در زمستان پیدا کردن غذا برایشان خیلی دشوار می‌شود.

در پایان باید بگویم من عاشق خدا ی مهربان هستم که این فصل ها را با این همه گوناگونی و تنوع و رنگ های زیبایی برای ما آفریده است. 

انشا در مورد زمستان (۱)

در پایان کلیپ زیبایی در مورد فصل زمستان برای کودکان را تقدیم شما همراهمان دلبرانه میکنم . 

 

 

همچنین بخوانید :

انشا در مورد پاییز | 7 انشا ادبی و توصیفی در مورد فصل پاییز برای پایه های مختلف

 انشا در مورد روز بارانی+انشاء با موضع باران

انشاء در مورد دهه فجر + مقاله در مورد 22 بهمن

انشا در مورد شب یلدا ، شب چله + متن انشا و مـقـالـه کامل برای شب یلدا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گروه نویسندگان