در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد زیادی دلنوشته در مورد مادر همراه عکس نوشته های زیبا تقدیم شما نماییم.
اگر می خواهید به مناسبت های مختلف دلنوته ای را تقدیم مادر خود نمایید یا مطلبی در فضای مجازی با این موضوع منتشر نمایید با ما همراه باشید.
در ادامه گلچینی از بهترین متون و عکس در مورد مادر را برای شما آماده و جمع آوری کرده ایم.
بهترین دلنوشته های زیبا برای مادر
جهان برخاست
ادعایی کند
جامه ی عشــق
به یک تن فقـط
انـــدازه بود
مــــادر
به مـــــن بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد
تا من به تو بازگردم
مـــــــــــــــــــــادر
به من بیاموز
چگونه خاکستر دوباره اخگر می شود
و رودخانه سرچشمه
و آذرخش ها ابـــــــــــــــــــر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها
باز می گردد
تا من به تو بازگردم مــــادر
مادرم زنی بود
حیران وسرگردان
یک شب راه خانه را گم کرد
ومن صاحب پدری شدم
که عاشق مادرم بود
مادرم زنی بود
درجستجوی خودش
آنقدرگشت تا مرا یافت
انگاه مرا به دنیا آورد
ودوباره راه خانه را گم کرد
ودیگر پیدا نکرد
مادرم از مزرعه که بر می گشت
سبدش از دو بیتی پُر بود
برای رفوی پیراهن پاره ی ما
دو بیتی و اشک کافی بود
بالش من سنگین بود، از اشک های من
با گوشه ی زمخت لحافم
اشک هایم را می سِتردم
بر دامن مادرم
اگر گندم می پاشیدم
سبز می شد
از بس گریسته بود
دلنوشته کوتاه در مورد مادر
من هنوز
آبنبات را آبنبات صدا میزنم و
زخم را زخم مینامم و
گُل را گُل
اما مادر
من دیگر تا آخر دنیا
به چه کسی بگویم مادر
از کوچه ی تنهایی که گذشتم
دخترکی را دیدم
پای برهنه و غمگین
که بی نوایی قلبش را
در چنگی از حسرت روزهای گذشته
با انگشتانی از جنس افسردگی، می نواخت
و اشک هایش را
در حباب شکسته دلش ، جمع می کرد
از کنار چشمه ی خوبی ها که گذشتم
پیرمردی را دیدم
که در پای دیوار سادگی
با دستانش لرزانش
بر بال کبوتر عشق، مرهم می زد
تا رنگ خدا را ، در آسمان محبت ببیند
از باغ مهر که گذشتم
عطر میوه های بهشتی را
از زنبیل زن ساده دلی، بوییدم
که فرشتگان بر جای پای او ، سجده می کردند
بر دستانش بوسه می زدند
و او را مادر می نامیدند
سلام به مادرم
اولین وطن
و آخرین تبعیدگاه
من بچه بودم
نه حرکتی
نه دلهرهای
نه رویایی
من فقط بلد بودم
کوچک باشم
و در آوازهای مادرم پنهان بشوم
آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
دروغ است
هرکه بمیرد به آسمان نمیرود
من
سالهای زیادی کنار پنجره ایستاده ام
اما
هیچ بارانی بوی مادر نمیدهد
و از معجزات مادرم
این بود که
هر گاه مرا در آغوش گرفت
به روز های کودکی ام
باز گشتم
دلنوشته در مورد مادر عاشقانه
و اما تو! ای مادر
ای مادر
هوا
همان چیزی ست که به دور سرت میچرخد
وهنگامی که میخندی
صاف تر میشود
مادرم
شعر سپید
موهای توست
که هر تارش
یادگار شب هایست
که تا صبح
برایم لالایی می خواندی
از چشمهایت بهشت می چکد
ومن نفس کشیدن
در هوایت
ای عاشقانه ترین
ای مادر
هرچند خانه از همۀ خانه ها سر است
این آشیانه مسلخ سرخ کبوتر است
از انتشار عطر تو در پر کشیدنت
آغوش خانه تا به قیامت معطر است
هرقدر خواستم که صبوری کنم... نشد
مادر! عجیب ماتم تو گریه آور است
از لحظه ای که ابر شدی بین کوچه ها
باران گرفته صورت دیوار ها تر است
بعد از تو هرچه لاله در این دشت داغدار
بعد از تو هرچه یاس در این باغ، پرپر است
اندوه، نام دیگر مادر نیست
دستم را
از تمام شعرهایم
بیرون میگذارم
برای پاک کردن اشک
از چشم تمام نقاشی هایی که
از چهره ی مادر میکشند
انگشت میگذارم بر تمام تابلو فرشها
و تصویر اندوه را
از تار و پودشان پاک میکنم
هیچ شعری
آ نقدرها عاشقانه نیست
و هیچ تصویری آنقدر
و هیچ تارو پودی آنقدر
که درد را
از میان تمام ذرات
بیرون بکشد
یا من شاعر نیستم
یا این حرف ها و کلمه ها فقیرند
اما تو ، همیشه مادری
مادرم؛ پری دریایی بود
در دریا گمش کردم
و تمام زندگی ام ؛ در کاغذی سپید ،خلاصه شد
بیا دخترم ؛ بیا
با این کاغذ؛ قایقی بساز
من شعر میخواهم چه کار؟
عاشق که باشی
با قایق کاغذی هم ؛ میتوانی به دریا بزنی
آن روزها
مادر
در یک تشت پرآب
با کمی صابون و
چند تکه لباس
خورشید را می شست
آن روزها
همه ی لباسهای من
بوی آفتاب می داد
دلم هیچ چیز نمی خواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایم سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایت سرد می شود و دلت گرم
خانه مادر است
دلنوشته احساسی درباره مادر
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من
ی مادر مقدس و ای مهربان من
ای روشنی قلب من و دیده گان من
عشق و صفا و مهر و محبت نشان توست
ای پرتو امید دل ناتوان من
مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم
فقد از خداوند میخواهم که
خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟
برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم
مادر ، عین زیباییست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینهی مادران میتپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آنگاه که مادر، گهواره را تکان میدهد
زیبا ترین کلمه برلب های بشریت کلمه مادر وزیبا ترین آوا،
آوای«مادرم» است.این کلمه آکنده از عشق و امید است،
کلمه شیرین و مهر انگیز که از اعماق قلب بر می خیزد
وزیبائی است.مادر همه چیز ماست
مادر آن روح جاودانی است که
لبریز از عشق و
زیبائی است
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
ای باغبان هستی من
گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند
و گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد
مادرم، ای تنها دلیل بودنم
تو تنها ستارهای هستی که در روز و شب میدرخشی
ای ستارهی زندگیم، تو را با تمام وجود دوست دارم
دلنوشته با موضوع مادر ادبی
ترجمه ی عشق
به تمام زبان های دنیا
نام کوچک توست ، مادرم
نه نگران بهشتم
نه جهنم
هم خنده مادرم را
دیده ام
هم گریه اش را
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری
مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن
مادرم پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه
یادم نمی رود در اولین سوزِ زمستانی ، النگویش را به بخاری تبدیل کرد
آدمها وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند
وقتی که بزرگتر می شوند پول دارند ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند
وقتی که پیر می شوند پول دارند ؛ وقت هم دارند ولی مادر ندارند
وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.
مادر ، تکواژهایست زیبا
مادر ، عین زیباییست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینهی مادران میتپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آنگاه که مادر، گهواره را تکان میدهد
مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر.
مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.
دلنوشته طولانی در مورد مادر
مادر! تو جانانه جام بلای ما را نوشیدی و لباس رنج و محنت ما را پوشیدی، اینک، حریر محبت فرزندانت را بپوش و شربت شهد عشق آنان را بنوش. مادرم، در گرامی داشت روزت زیباترین ستاره سپاس را به پاس پاسداری بی کرانت از ما، بر آسمان پرمهرت می آویزیم.
مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.
مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم.
دلنوشته های مادرانه
بی محبت مادر یک قنات بی آبم
مثل راه بی مقصد مثل عکس بی قابم
بی محبت مادر از شکوفه ها دورم
یک کبوتر بی بال یک چراغ بی نورم
بی محبتِ مادر چون لبان بی لبخند
ساکتم و غمگینم مثل بلبلی در بند
بی محبت مادر در دلم صفایی نیست
از بهار در قلبم هیچ رد پایی نیست
من لطافت نسیم، سیپدی سپیده، نستوهی کوه و صداقت آیینه را در تو می نگرم
مادر، گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛ دریاها به تو غبطه می خورند
بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛ و ملکوتیان بر تودرود می فرستند
خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد. تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش
می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم
نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود
شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم
منبع: