در این نوشته از دلبرانه می خواهیم گلچینی از شعر در مورد مادر همراه عکس های زیبا خدمت شما ارائه نماییم.

چنانچه به هر دلیل مثلا روز مادر یا مناسبت های دیگر قصد دارید شعری را به مادر خود تقدیم نمایید یا مطلبی در فضای مجازی منتشر کنید؛چیشنهاد می کنیم تا انتهای این پست ما را همراهی کنید.

در ادامه مجموعه ای از بهترین و زیباترین شعر در مورد مادر +عکس نوشته های زیبا در مورد مادر برای شما آماده و منتشر کرده ایم.

شعر در مورد مادر

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستن من ز هستن اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

شعر در مورد مادر بلند

شعر در مورد مادر بلند

تاج، از فرق فلک برداشتن
جاودان، آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس، شهدی به ساغر داشتن

روز، در انواع نعمت ها وناز
شب بتی چون ماه دربرداشتن

صبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن

شامگه، چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن

برتو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن

مادر ای مهر آسمان افروز
گرمی ی کلبهء دل سردم

بیتو در انعقاد تنهایی
ماتمم حسرتم غمم دردم

در طراوت سرای باغ امید
شاخه های شکستهء زردم

بیتو تا زنده ام شکسته ترم
دل پر عقده را کجا ببرم

تا در اقلیم کاج ها رفتی
پایمال خزان غم شده ام

از نم اشک صبح و گریهء شام
همچو دیوار کهنه خم شده ام

اگر افلاطن و سقراط بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان.

به گاهواره مادر بسی خفت
سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.

در آن سرایی که زن نیست،انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد،مرده است روان

به هیچ مبحث و دیپاچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان

زن از نخست بوده رکن خانه هستی
که ساخت خانه بی پای بست و بی بنیان

شعر سعدی درباره مادر

شعر سعدی درباره مادر

جوانى سر از رأى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که اى سست مهر فراموش عهد

نه در مهد نیروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟

تو آنى کزان یک مگس رنجه اى
که امروز سالار و سرپنجه اى

به حالى شوى باز در قعر گور
که نتوانى از خویشتن دفع مور

دگر دیده چون برفروزد چراغ
چو کرم لحد خورد پیه دماغ؟

چه پوشیده چشمى ببینى که راه
نداند همى وقت رفتن ز چاه

تو گر شکر کردى که با دیده اى
وگرنه تو هم چشم پوشیده اى
سعدی

مادری دارم آرام
بی پروا از سکوت آب ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیف تر از انوار بهار
کلامش آفتاب ،صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمی دانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را

مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مــــادر

کانون زندگـــانی گـــــرم از محبت تـــــوست
آغوش گــــرم خـــود، از مـــا مگیـر مـــــادر

کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما

قلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست

در چشمهای خوب تو یک آسمان غم است
انگار خیسِِ شبنم گلهای مریم است

در من شکست بغض ترک خورده ی قدیم
وقتی که در صدای تو آه دمادم است

از دست های روشن تو شعله می کشد
مادر! نوازشی که به پاکی ی شبنم است

پیچیده عطرعشق زلال تو در دلم
عشقی که جاودانه ترین عشق عالم است

در چشمهات گرچه شررریز آرزوست
اما برای زخم غزلهام - مرهم است

با تو تمام پنجره ها رو به سمت نور
بی تو نگاه آینه ها غرق ماتم است

مادر چگونه از تو بگویم که واژه ها
هر قدر عاشقانه شود باز هم کم است

شعر کوتاه درباره مادر

شعر کوتاه درباره مادر

آغوش تو ای مادر من بستر ناز است

لالایی شب هات مرا گلشن ساز است

رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است

هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است

مادرم ای بهتر از فصل بهار

مادرم روشن تر از هر چشمه سار

مادرم روزت مبارک ناز من

مادرم تنها تویی آواز من

مادر ای روح نوازش، روح ناز
با قصور و کوتهی‌هایم بساز
مادر ای شرمنده از رفتار تو
دفتر عشقم پر از اشعار تو
مادر ای معنی بودن یا وصال
جسم من شرمنده از کردار تو
مادر ای چشمان دریای بهار
اشک‌هایم را به سیلابت سپار
مادر ای جنت به زیر پای تو
حسرتم بوسه زدن بر پای تو
مادر ای خورشید تابان امید
گرمی نور تو ما را شد نوید

شعر در وصف مادران

شعر در وصف مادران

حدیث از خــــــــــــــاتم پیغمبـــران است

که جنّت  زیر  پـــــــــای مادران است

بزن  بر پای مــــــــــــــادر بوسه از شوق

که   خاک پــــــای او رشک جنان است

گرچه در  عالم  پد ر دارد  مقامی ارجمند

لیکن افزون ازپدر قدر ومقام مادر است

مادر   دانا   کند    فرزند   دانــــــــا تربیت

هرکه برهرجا رسدازاهتمام مادر است

مادر  بهشت  من  همه  آغوش گرم تست
گوئی   سرم    هنوز   به  بالین  نرم تست

مادرحیات با تو بهشت است و خرّم  است
ور  بی  تو بود  هر دو جهانش جهنّم است

ما را عواطف این همه  از شیر  مادر  است
این رقّتی که دردل وشوری که درسراست

اغلب  کسان  که پرده حــــرمت دریده اند
در    کودکی    محبّت    مــــادر     ندیده اند

امروز   هستیم   به  امید  دعـــــای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

دوبیتی در مورد مادر

دوبیتی در مورد مادر

می‌نویسم از سر خط
مادر ای معنی بودن

می‌نویسم تا همیشه
تویی لایق ستودن

آدم ندیده عاشق دلبر نمی‌شود

کشتی بدون آب شناور نمی‌شود

دلبر زیاد بوده و اما در این میان

هر دلبری که حضرت مادر نمی‌شود

در گلستان ادب آموزگارم مادر است

بعد رب‌العالمین پروردگارم مادر است

من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم

اولین معشوق من در روزگار مادر است

مادرم مرغ دلم پر می‌کشد اندر هوایت

آرام جان باز آ که من مشتاق آن خندیدنت

به ماتمت من مانده‌ام با صد هزاران آرزو

آغوش باز مضطرب در حسرت بوییدنت

هر سال منم عبد عطایت مادر

خوشبخت شدم من از دعایت مادر

نوروز که قابلی ندارد بی‌بی

صد عید، الهی به فدایت مادر

مرا به کعبه چه حاجت؟

طواف می‌کنم "مادرم" را

که برای لمس دستانش هم باید وضو گرفت

مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا

آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به لرزه درمی‌آید

و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:

لالایی مادر

شعر زیبا دباره مادر

شعر زیبا دباره مادر

گفتم چسان زبانم، از مدح تو برآید
گفتا تو مدح زن را، برگو که خوش‌تر آید
گفتم مقام شامخ، از بهر توست مادر
گفتا شرافتم از، دخت پیمبر آید
گفتم تو آیتی از، آیات ذوالجلالی
گفتا همین که گفتی، زهرا به خاطر آید
گفتم که لفظ مادر، زیباترین کلام است
گفتا که واژه‌ی آن، چون تاج بر سر آید
گفتم بهشت و جنت، باشد به زیر پایت
گفتا که این صفت از، زهرای اطهر آید
گفتم شمیم بویت، چون لاله‌ی بهاری است
گفتا شمیم زهرا، چون عود و عنبر آید

نبودنِ تو

فقط نبودنِ تو نیست

نبودنِ خیلی چیزهاست

کلاه روی سرمان نمی‌ایستد

شعر نمی‌چسبد

پول در جیب‌مان دوام نمی‌آورد

نمک از نان رفته

خنکی از آب

ما بی‌تو فقیر شده‌ایم  مادر

در باور من فراتر از انسانی
مادر، تو فقط به قصه ها می مانی

در قحطی عاطفه بیا قول بده
بعد از پدرم کنار ما می مانی

مادر کنار باغچه تنها نشسته است

سرشار از سکوت و مدارا نشسته است

اشکش کبوترانه به سوگ کبوتری

بر نرده های خیس تماشا نشسته است

مادر فرشته ای ست که من فکر می کنم

بر روی خاک معجزه آسا نشسته است

مادر پرنده ای ست که با بال های خیس

بر شاخه ی شکسته ی رویا نشسته است

می ترسم آنقدر که گمان می کنم زنی

بر پرتگاه آخر دنیا نشسته است

مادر بایست تا بنشیند غبار یاس

می خواهم او بایستد اما، نشسته است

بهترین اشعار برای مادر

بهترین اشعار برای مادر

همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر

همه تن تکیده مادر! همه رگ گسسته مادر

تو رها و ما اسیران ز غم تو گوشه گیران

همه ما به دام مانده، تو ز بند رسته مادر

دم رفتن است باری نظری که تا ببینی

که چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر

سفری است اینکه میلش نبود به بازگشتی

همه رو به بی نهایت سفرت خجسته مادر

حسین منزوی

ای دل نگران که چشم هایت بر در

شرمنده که امروز به یادت کمتر

جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق

مظلوم ترین عاشق دنیا ! مادر!

مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت می کند به تمام گل ها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد

فروغ فرخزاد

تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه دربر داشتن
صبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه ، چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است :
لذت یک لحظه مادر داشتن

فریدون مشیری

بهترین شعر درباره مادر

بهترین شعر درباره مادر

بیمارم ، مادر جان !
می دانم ،می بینی
می بینم ، میدانی
می ترسی ، می لرزی
از کارم ، رفتارم ، مادر جان !
می دانم ، می بینی
گه گریم ،گه خندم
گه گیجم ،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم ، بیدارم ، مادر جان !
می دانم ، می دانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ، یا مستی
از مادر ، از خواهر
از دختر ، از همسر
از این یک ، و آن دیگر
بیزارم ، بیزارم ، مادر جان!
من دردم بی ساحل .
تو رنجت بی حاصل .
ساحر شو ، جادو کن
درمان کن ، دارو کن
بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادر جان !

اخوان ثالث

منبع:

https://delbaraneh.com/sms/poem-about-mother/